نقل قول
هیچکس کار بیمعنی انجام نمیدهد
۱۷ بهمن, ۱۴۰۰    |  نقل قولهیچکس با تمام وجود درگیر یک کار بیمعنی نمیشود.
پس اگر معتقدید کسی را دیدهاید که
کاری بیمعنی انجام میدهد،
دوباره فکر کنید
و بکوشید درک کنید آن کار برای او چه معنایی دارد.
«هنری جنکینز»
شاید به ظاهر ارتباط کاملاً مستقیم و نزدیکی وجود نداشته باشد، اما اگر جملهٔ جنکینز ذهنتان را درگیر میکند، فرصت خوبی است تا چند جمله از کتاب فلسفه ملال را هم در پاراگراف فارسی متمم بخوانید:
ما تقریباً چیزی از این دنیا نمیبینیم
۱۲ بهمن, ۱۴۰۰    |  نقل قول«سیستم ادراکی انسان به شکلی رشد و تکامل یافته است که صرفاً میتواند اشیاء با سایز متوسط را درک کند و بفهمد؛ یعنی چیزهایی که ابعادشان در محدودهٔ اتم تا سیارهها قرار میگیرد.»
این جمله بخشی از یکی از مقالات ملتزوف و مور است که در سال ۲۰۰۰ برای کتابی که به تواناییهای ذهنی کودکان میپردازد نوشته شده است (+).
اگر عبارت «اشیاء با سایز متوسط» را حذف کنیم، یا آن عبارت را نگه داریم و توضیح پایان جمله را حذف کنیم، دیگر جمله تکاندهنده نخواهد بود. اما وقتی ملتزوف از عبارت «اشیاء با سایز متوسط» استفاده میکند و در ادامه توضیح میدهد که منظورش چیزهایی در محدودهٔ اتم تا سیارات است، تازه میفهمیم که با تذکر تکاندهندهای روبهرو شدهایم.
بله. دنیا در مقیاس زیر-اتمی و فرا-سیارهای هم وجود دارد و آنچه ما میبینیم، بخش کوچکی از آن است. بگذریم از اینکه بسیاری از ما در درک همین محدوده هم ضعیف هستیم و جهانمان به فضایی بسیار کوچکتر – از مورچه تا ماهواره – محدود میشود.
همین محدودیت ادراک (Limitation in Perception) را در قلمرو زمان و در زنجیرهٔ علیت هم داریم. مثلاً در قلمرو اقتصادی تصمیمی میگیریم و اثرات اجتماعی یا امنیتی آن را نمیبینیم. یا در قلمرو فرهنگ تصمیم میگیریم و اثرات آن را بر حوزهٔ اشتغال فراموش میکنیم.
تفکر سیستمی دانشی است که قرار است به ما کمک کند بخشی از این محدودیت ادراکی را کاهش دهیم.
برای کسی که فرصت و حوصلهٔ مطالعهٔ کامل درسهای تفکر سیستمی را ندارد، مطالعهٔ درس اثر مار کبرا به تنهایی میتواند اقدامی ارزشمند باشد.
اما پیش از اینکه به سراغ آن درسها بروید، یک بار دیگر جملهٔ ملتزوف و مور را با هم بخوانیم:
همدلی در انسانها | حرفت را گوش میدهند که…
۹ بهمن, ۱۴۰۰    |  نقل قول«خوب میدانم که بسیاری از انسانها،
اجازه میدهند حرف بزنی و حرفهایت را میشنوند،
و نمایشی از شفقت و همدلی اجرا میکنند،
و در عین حال منتظرند از پیششان بروی تا پشت سرت به تو بخندند.»
این چند جمله بخشی از نمایشنامهٔ کمدی «کلیزیا / Clizia» نوشتهٔ نیکولو ماکیاولی است. متفکری که برخی او را «بدبین به ذات انسان» و برخی دیگر «توصیفکنندهٔ واقعبین طبیعت انسان» میدانند.
مستقل از اینکه کدام توصیف را در مورد ماکیاولی درست بدانیم، جملهٔ او میتواند تلنگر برایمان خوبی باشد. وقتی فردی به ما اعتماد میکند و پیش ما از حال و احوال و نگرانیها و دغدغههایش میگوید، میتوانیم مراقب باشیم که از این اعتماد پشیمان نشود.
در طول زندگی، بارها و بارها این فرصت برایمان پیش میآید که حرف و ادعای ماکیاولی را – حداقل به شکل فردی – نقض کنیم. این فرصت را از دست ندهیم.
همدلی چیست و با همدردی چه تفاوتی دارد؟
در عکس بالا تصویر خانهٔ ماکیاولی را میبینید (منبع).
دیوانگی آنقدرها هم کمیاب نیست!
۱۹ دی, ۱۴۰۰    |  نقل قول«دیوانگی در انسانها نادر است. اما در گروهها، احزاب، ملتها و دورانها یک قاعدهٔ رایج محسوب میشود.»
نیچه – فصل چهارم کتاب فراسوی نیک و بد
چند متن کوتاه از نیچه که در پاراگراف فارسی متمم نقل شدهاند:
شهرت و حماقت
۱۷ دی, ۱۴۰۰    |  نقل قولاینشتین در نامهای به دوستش هاینریش زانگر میگوید:
«با مشهورتر شدن، من احمق و احمقتر خواهم شد
و البته این پدیدهٔ بسیار رایجی است
[ شهرت افراد بسیاری را احمق کرده است.]»
توضیح اینکه هاینریش زانگر یک متخصص پزشکی قانونی و از دوستان بسیار نزدیک اینشتین بوده که مکاتبات و گفتگوهای میان آنها بسیاری از زوایای پنهان و شخصی ذهن و زندگی اینشتین را آشکار میکند (+).
پیشنهاد برای مطالعهٔ جملههای بیشتری از اینشتین:
قرار است تصمیم مهمی بگیرید؟ آیا سکه در جیبتان هست؟
۱۶ دی, ۱۴۰۰    |  تصمیم گیری, نقل قولرابطهٔ میان «سکه» و «تصمیم گیری» یک رابطهٔ قدیمی و تاریخی است. پرتاب سکه همواره روشی سنتی و شناختهشده برای انتخاب تصادفی میان دو گزینه بوده است.
احتمالاً این جملهٔ منسوب به آرنولد روثاشتاین – باجگیر معروف امریکایی – را شنیدهاید: «وقتی بین دو گزینه تردید داری، سکهای را پرتاب کن. قبل از اینکه سکه به زمین برسد، خودت میفهمی که دلت با کدام گزینه است.»
نویسندگان کتاب Leading Brain نیز همین ایده را با اندکی تغییر مطرح کردهاند. آنها میگویند:
اگر بین انتخاب دو گزینه تردید داشتی و نمیتوانستی هیچیک را بر دیگری ترجیح دهی، سکهای بیاور و آن را پرتاب کن. اگر بعد از پرتاب سکه و انتخاب یک گزینه، احساس سبُکی کردی، میتوانی نتیجه بگیری انتخاب خوبی انجام دادهای و به سراغ همان گزینه برو. اما اگر احساس کردی پشیمان شدهای و با خودت گفتی که «این چه کاری بود کردم؟» و «چرا سرنوشتم را به یک سکه سپردم؟» احتمالاً بهتر است گزینهٔ دوم را انتخاب کنی.
با وجودی که نویسندگان Leading Brain کوشیدهاند این پیشنهادشان را بر پایهٔ دانش عصبشناسی توضیح دهند، اما قدرت استدلالشان آنقدر قوی نیست که بخواهیم این پیشنهاد را به عنوان یک «توصیهٔ علمی» بپذیریم. اما به هر حال، یک راهحل است و شاید گاهی به کار بیاید.
بحث استفاده از سکه برای تصمیمگیری به موارد بالا محدود نیست. دیگران هم در این باره بسیار گفتهاند و نوشتهاند. ست گادین هم در یکی از کتابهای خود مطلبی در این باره آورده که ما آن را در متمم نقل و بررسی کردهایم:
دفاع از پرتاب سکه برای تصمیم گیری
دوستان میآیند و میروند…
۱۳ دی, ۱۴۰۰    |  نقل قولآرتور بلاک (Arthur Block) با وجود طنز نرم و آرامی که معمولاً در جملهها و نوشتههایش وجود دارد، نکات مهمی را گوشزد میکند. مثلاً میگوید:
«دوستان میآیند و میروند. اما دشمنان میمانند و روی هم انباشته میشوند.»
همین نکتهٔ ساده، تذکر مهمی است که میتواند روی رفتارها و تصمیمهای ما تاثیرگذار باشد. گاهی با سادهترین حرفها و رفتارها، بیدلیل برای خود دشمن میسازیم و فراموش میکنیم که ممکن است حس بد آنها تا سالها باقی بماند و کمرنگ نشود.
خواندن و مرور درسهای زیر از متمم دربارهٔ دوستی هم میتواند مفید باشد:
آیا دوستی اینترنتی جایگزین دوستی فیزیکی میشود؟
برای حفظ و عمیقتر کردن دوستیها چه میکنید؟
او را دوست خود میدانید. اما آیا او هم شما را دوست خود میداند؟
هر ثروتی با خود فقری را هم به همراه میآورد
۱۱ دی, ۱۴۰۰    |  بهره وری, نقل قولهربرت سایمون دربارهٔ «وفور و فراوانی اطلاعات» نگاه جالبی دارد. او میگوید:
«واضح است که هر نوع از اطلاعات که به مخاطب ارائه میشود، بخشی از توان توجه او را مصرف میکند. بنابراین، فراوانی اطلاعات، فقر توجه را به همراه میآورد. و هنگامی که با انبوهی از اطلاعات مواجه هستیم، بیش از هر چیز نیاز داریم بتوانیم توجه خود را [به عنوان یک منبع محدود] به درستی به آنچه که باید تخصیص دهیم.»
قطعاً راهکارهای مدیریت توجه فراوان هستند. اما در حد یادآوری:
- در هر لحظه بیشتر از یک کار انجام ندهیم (خصوصاً در مورد کارهای فکری)
- مراجعه به منابع عمومی (مثلاً سایتها و اکانتهای خبری) را محدود کرده و منابع تخصصی (از سایتهای تخصصی تا اکانتهای تخصصی در شبکههای اجتماعی) را دنبال کنیم
- کارهای فکری سنگین (مطالعه، برنامهریزی، گزارشنویسی و …) را در زمان و مکان مشخصی انجام دهیم تا ذهنمان شرطی شود و آمادگی بیشتری داشته باشد
- برای بازههای زمانی مشخص (مثلاً ۲۵ تا ۳۵ دقیقه) هدفگذاری کنیم و بدانیم که در این بازه فقط یک کار خاص را انجام خواهیم داد (پومودورو)
- اگر کارهای انجام نشده ذهنمان را به خود مشغول کرده، آنها را روی کاغذ بیاوریم تا ذهنمان خلوتتر شود
- جدول برنامه ریزی روزانه و جدول برنامه ریزی هفتگی داشته باشیم
فایل صوتی مدیریت توجه و نیز درسِ «کارهای فردای خود را بنویسید» به این بحث مربوط هستند و میتوانند کمککننده باشند:
مدیریت توجه (فایل صوتی آموزشی در فروشگاه متمم)
برای خواب بهتر کافی است فهرست کارهای فردایتان را بنویسید
شما هم از این نوع دوستها دارید؟
۴ دی, ۱۴۰۰    |  نقل قولجان سالیوان جملهٔ ساده و جالبی دارد که حتماً با خواندنش برخی از دوستانتان را به خاطر خواهید آورد:
«یه جور آدم هست که همیشه توی حرف زدنش میخواد بگه چه جور آدمیه.»
بعید است بتوانیم دوستان خود را در این حد تغییر دهیم که چنین عادتی را ترک کنند. اما میتوانیم فکر کنیم و ببینیم اگر خودمان این رفتار را زیاد و به شکل افراطی انجام میدهیم، تمرین گوش دادن فعال را به برنامه روزانهمان اضافه کنیم تا این رفتار کمی تعدیل و مهار شود.
خصوصاً اینکه تصویری را که با رفتار خود میسازیم، نمیتوانیم با گفتارمان چندان اصلاح کنیم.
سیاستمداران چه زمانی شگفتزده میشوند؟
۲۹ آذر, ۱۴۰۰    |  نقل قولشارل دو گل جملهٔ جالبی درباره سیاستمداران دارد:
«از آنجا که یک سیاستمدار هیچوقت حرفی را که میزند باور ندارد،
وقتی دیگران حرفش را جدی میگیرند شگفتزده میشود.»