نقل قول
کاش بیشتر حرف بزنیم و کمتر عمل کنیم!
۲۸ تیر, ۱۴۰۱    |  مدل ذهنی, نقل قولسامرست موآم در مرور یادداشتهایش، جملهٔ جالبی را از نوشتههای خود در سال ۱۸۹۲ نقل میکند (+):
«وقتی این همه رفتار احمقانهٔ آدمها را
با پرتوپلاهای قشنگی که میگویند مقایسه میکنم،
میگویم چه دنیای بهتری میشد اگر آدمها بیشتر حرف میزدند و کمتر عمل میکردند.»
اگر بخواهیم کمی سخت یا تلخ حرف بزنیم، میتوانیم بگوییم: شاید اگر سامرست موام زنده بود و شبکههای اجتماعی امروزی را میدید، بیش از پیش به گفتهٔ خودش ایمان میآورد.
اما از منظر دیگری هم میتوان به گزارهای که او مطرح کرده نگاه کرد. کریس آرجریس در این باره میگوید: بسیاری از ما یک نظریه در ذهن خود داریم که از آن دفاع میکنیم (Theory in Mind) و نظریهٔ دیگری داریم که در عمل به کار میگیریم (Theory in Use). بی آنکه واقعاً متوجه باشیم این دو نظریه، متفاوت و بعضاً متعارض هستند.
از این منظر، به جای این که به انسانها کنایه بزنیم، بهتر است در پی ریشهٔ شکلگیری این دوگانگی باشیم و بپذیریم که جز از این روش، فاصلهٔ میان دانستن و عمل کردن از بین نمیرود.
درس فاصله میان دانستن و عمل کردن (در متمم)
دستاوردها و دردسرهای نابغه بودن
۲۶ تیر, ۱۴۰۱    |  نقل قول«پاداش و دستاوردِ نبوغ نوابغ، به جامعهشان تعلق میگیرد.
اما آنها هزینههای نبوغ را خود به تنهایی میپردازند.»
منسوب به جیم ثورپ – ورزشکار آمریکایی (+)
شادن فرویده | این طبیعی است که از ناراحتی دیگران خوشحال شویم؟
۲۱ تیر, ۱۴۰۱    |  روانشناسی, نقل قولکانت [با اندکی خلاصهسازی] میگوید (+):
«این که انسان برای حس کردن و دیدنِ بهتر بهزیستی خود،
نگونبختی دیگران را در پسزمینه قرار دهد، بنیادی کاملاً طبیعی دارد؛
کاری برای افزایش کنتراست.»
احتمالاً برای بسیاری از ما پیش آمده که با دیدن اوضاع بد دیگران، لحظهای در درون خود حس خوشحالی را تجربه کنیم (و البته افراد بیاخلاق و نادانی هستند که رودرروی کسی که اتفاق یا وضعیت بدی را تجربه کرده، با صدای بلند خدا را صدا کرده و او را شکر میگویند).
اما آیا این حس خوشحالی طبیعی است؟ یا باید از این تجربهٔ شادی – حتی پنهانی و درونی – شرمنده باشیم؟ این بحثی است که در روانشناسی تکاملی تحت عنوان شادن فرویده (Schadenfreude) به آن پرداخته میشود.
پدیدهٔ شادن فرویده یکی از درسهای مجموعهٔ آموزشی زندگی شاد در متمم است:
توماس ادیسون | همیشه میدانستهام چه میخواهم
۱۵ تیر, ۱۴۰۱    |  نقل قولاز توماس ادیسون نقل شده است که (+):
«من هیچ کار ارزشمندی را از سر تصادف انجام ندادم،
و نیز هیچیک از اختراعاتم، حتی به شکل غیرمستقیم، حاصل تصادف نبوده؛ البته جز گرامافون.
همواره این طور بوده که تشخیص دادهام دستاورد خاصی برایم ارزشمند است،
دنبالش رفتهام و آن قدر تلاش پشت تلاش و آزمون پشت آزمون انجام دادهام تا نهایتاً به نتیجه رسیدهام.»
جملهٔ ادیسون، جدا از این که اهمیت پشتکار و هدفمند بودن را یادآوری میکند، نکتهٔ آموزندهٔ ظریفی هم دارد. او مراقب است که گزارهٔ مطلق نگوید. حواسش بوده که حرفش یک استثناء دارد و بلافاصله به آن اشاره میکند. اگر اشاره به گرامافون (در واقع: فونوگراف) در حرفهایش نبود، این جملهها بیشتر شبیه «ادعا» میشدند تا «گزارش.»
پیشنهاد برای مطالعه:
توماس ادیسون در تلاش برای شنیدن صدای ارواح
نکتهای در نویسندگی | به مخاطبهای سالهای دور فکر کنید
۱۴ تیر, ۱۴۰۱    |  نقل قول, نوشتنآرتور کوستلر زمانی در یک مصاحبه گفته بود (+):
«اوج هدف یک نویسنده باید این باشد که
صد خوانندهٔ امروز را بدهد و ده خواننده در ده سال بعد به دست بیاورد؛
و یا حتی یک خواننده در صد سال بعد.»
پیام تلویحی کوستلر این است که نویسنده باید نگاه بلندمدت داشته باشد و هنگام نوشتن همواره با خود فکر کند که «آیا کسی که ده سال یا صد سال بعد این نوشتهٔ مرا میبیند، آن را خواندنی، جذاب و مفید خواهد یافت؟»
بسیاری از ما به معنای سنتی کلمه، نویسنده نیستیم. اما هر یک به نوعی با نوشتن سر و کار داریم. شاید برای یک فرد معمولی، نوشتن برای خوانندهای که صد سال دیگر از راه خواهد رسید، هدف بلندپروازانهای باشد. اما لااقل میتوانیم با خودمان قرار بگذاریم که از این لحظه، در هر یک از نوشتههایمان یک گام دورتر را هم ببینیم و با این کار، اندکی از سطحینگری و شتابزدگی فاصله بگیریم.
ما آنقدرها هم که فکر میکنیم، فکر نمیکنیم
۱۰ تیر, ۱۴۰۱    |  تفکر نقاد, نقل قولجملهٔ جالبی منسوب به سنکا وجود دارد که احتمالاً آن را خوانده یا شنیدهاید، چون از مشهورترین جملههای لاتین محسوب میشود (+): «exemplo plus quam ratione vivimus».
این جمله را به شکل تحتاللفظی میشود چنین ترجمه کرد که «ما انسانها زندگی خود را بیشتر بر مثالها بنا میکنیم تا منطق.»
در شرح بیشتر آن میتوان چنین گفت که ما انسانها، وقتی میخواهیم تصمیمی بگیریم، انتخابی انجام دهیم یا رفتاری را بروز دهیم، بیش از این که «با تکیه بر منطق و استدلال و تحلیل» تصمیم بگیریم که که چیزی درست است، به ذهن خود مراجعه میکنیم و از مثالها و نمونههایی که در ذهنمان ثبت شده، الهام میگیریم و بر مبنای همانها عمل میکنیم.
اگر این گزاره را بپذیریم، بسیار مهم است که چه مثالهایی را در ذهن خود انباشته میکنیم. دوستانی که در اطراف ما هستند و رفتارها و تصمیمهایشان را میبینیم، کتابهایی که میخوانیم و فیلمهایی که میبینیم، نمونههایی از منابع مثالها هستند. این را هم باید پذیرفت که جامعهای که در آن زندگی میکنیم، بخش خود در تولید و تکثیر این مثالها نقش بزرگی دارد. نقشی که میتواند مخرب یا سازنده باشد.
ما در درسهای حمایت اجتماعی متمم توضیح دادهایم که نزدیکترین افراد اطراف ما میتوانند به شکلهای مختلفی از ما حمایت کنند و روی زندگی ما تأثیر بگذارند. این تأثیر میتواند از طریق حمایت احساسی، حمایت ابزاری، حمایت اطلاعاتی و کمک به شناخت و ارزیابی خودمان باشد. جملهٔ سنکا، شکل دیگری از تأثیرگذاری را هم به ما یادآوری میکند. شبکهٔ نزدیکان حتی روی شیوهٔ فکر کردن و استدلال ما هم سایه میاندازند و تجربهٔ ما از رفتارهای آنها، گاهی منطق خود ما را کمرنگ میکند و دور میزند.
دربارهٔ شتاب زندگی | جملهای از کتاب آهستگی میلان کوندرا
۵ تیر, ۱۴۰۱    |  نقل قولمیلان کوندرا در رمان آهستگی (Slowness) که در سالهای ۱۹۹۵ و ۹۶ منتشر کرده، جملهٔ عجیبی دارد. جملهای که حتی اگر با آن به شکل مطلق موافق نباشید، احتمالاً مصداقهایی از آن را تجربه کردهاید:
«وقتی همهچیز سریع روی میدهد، هیچکس هرگز نمیتواند دربارهٔ هیچچیز مطمئن باشد؛ حتی در مورد خودش.»
اگر در ذهن خود بگردیم، احتمالاً میتوانیم در رابطه عاطفی، یادگیری، تغییرات محیطی، رشد کسبوکارها، شکلگیری فرهنگ و دهها قلمرو دیگر، تجربههایی در تأیید این گفته بیابیم.
از آنجا که میلان کوندرا این جمله را بیشتر با رویکرد اگزیستانسیالیستی نوشته، احتمالاً خوشحال نمیشود که آن را در شرح موضوعات کوچکتر و سادهتر به کار بگیریم. با این حال، از آنجا که بسیاری از نویسندگان، در نقد سرعت و شتابزدگی از این جملهٔ او استفاده کردهاند، اجازه بدهید که این جمله را بهانه کرده و پیشنهاد کنیم برای یکی از فایلهای صوتی درس مهارت یادگیری در متمم وقت بگذارید:
دربارهٔ دروغگویی | به نفع من دروغ بگو؛ اما فقط من!
۴ تیر, ۱۴۰۱    |  توسعه فردی, نقل قولجیز بازوِل در کتاب زندگینامهٔ ساموئل جانسون، که از مشهورترین زندگینامههای جهان است، جملهٔ جالبی از جانسون نقل میکند (+):
«اگر من خدمتکارم را عادت بدهم که به خاطر من یک دروغ بگوید،
آیا حق ندارم نگران باشم که
به خاطر خودش هزاران دروغ بگوید؟»
جملهٔ سادهٔ جانسون به نکتهٔ مهمی اشاره میکند. سخت [یا شاید غیرمنطقی] است که انتظار داشته باشیم همکاران ما به نفع ما یا سازمانمان رفتارهای غیراخلاقی انجام دهند، اما قلمرو مشخصی را تعریف کنیم و بگوییم فقط در این قلمرو (یا خارج از این قلمرو) بیاخلاقی کنید.
اخلاق و بیاخلاقی، دیر یا زود به بخشی از عادتهای ذهنی ما تبدیل میشود و حتی بدون این که فکر کنیم، معیار ناخودآگاه تصمیمها و رفتارها و حرفهای ما خواهد شد. به همین علت، شاید بتوان گفت، یکی از مصداقهای حرفهایگری در سازمان و کسبوکار این است که حاضر نشویم از قلمرو اخلاق – حتی به نفع سازمان – تخطی کنیم و مدیران و همکارانمان را قانع کنیم که بازی بیاخلاقی اگر شروع شود، به یک زمین مشخص، محدود نخواهد شد و همهٔ سازمان و مجموعهٔ ما را در خود غرق خواهد کرد (به تدریج هر کس با خود میگوید: اینها فلان کار را با آن فرد یا سازمان کردند، از کجا معلوم با من نکنند؟ چرا من حق نداشته باشم همین کار را با خودشان بکنم؟).
در فایل صوتی حرفهایگری که در فروشگاه متمم عرضه شده، جنبههای مختلف رفتار حرفهای بررسی شده و آموزش داده شده است:
تعداد کل الکترونها و پروتونها در جهان
۳۰ خرداد, ۱۴۰۱    |  کتابها چه میگویند, نقل قول, نوشتن«من باور دارم که مجموعاً
۱۵۷۴۷۷۲۴۱۳۶۲۷۵۰۰۲۵۷۷۶۰۵۶۵۳۹۶۱۱۸۱۵۵۵۴۶۸۰۴۴۷۱۷۹۱۴۵۲۷۱۱۶۷۰۹۳۶۶۲۳۱۴۲۵۰۷۶۱۸۵۶۳۱۰۳۱۲۹۶
عدد پروتون در عالم هستی وجود دارد. تعداد الکترونها هم همینقدر است.»
این عبارت، جملهٔ آغازین فصل ۱۱ کتاب فلسفهٔ علم فیزیک، نوشتهٔ سر آرتور استنلی ادینگتون است (+). البته این حرفها، پیش از این که به شکل کتاب منتشر شوند، در یک سخنرانی گفته شدهاند. ادینگتون در این فصل دربارهٔ مفهوم «شمارشناپذیری» حرف میزند و توضیح میدهد که چه چیزهایی شمارشناپذیرند.
این فصل از کتاب، درست مانند بقیهٔ فصول آن، کاملاً فیزیکی-فلسفی و علمی و جدی است. بنابراین ادینگتون میتوانست مثل بسیاری از نویسندگان جدی دانشگاهی، متن خود را با «تعریف شمارشناپذیری» شروع کند. اما مشخصاً او پیش از سخنرانی و زمان نوشتن متن حرفهایش، مدتی فکر کرده که تأثیرگذارترین جمله برای شروع متن چیست؟ جملهٔ اول چه باید باشد که مطمئن شوم خواننده، جملهٔ دوم را هم خواهد خواند؟
اگر خوانندهها حوصلهٔ کتاب خواندن یا شنیدن سخنرانیها را ندارند، بخشی از مشکل را هم باید در نویسندگان و سخنوران جستجو کرد. وقت گذاشتن برای این ظرافتها، از حوصلهٔ بسیاری از آنها خارج است و برایشان راحتتر است که خواننده را به بیحوصلگی متهم کنند.
یکی از درسهای تسلط کلامی و چالش نوشتن در متمم، به این موضوع اختصاص یافته که روش مناسب شروع متن (نوشته یا سخنرانی) چیست. آن درس میتواند مکمل مناسبی برای این بحث باشد:
دشمنان خود را با دقت انتخاب کنید
۲۴ خرداد, ۱۴۰۱    |  نقل قولژوزف کنراد، نویسندهٔ بزرگ انگلیسی، در رمان «لُرد جیم» خود نگاه جالبی را مطرح میکند. حرف او، با اندکی تغییر در جملهبندی، چنین است:
«میگویند در مورد انسانها بر اساس دوستانشان قضاوت کنید.
من فکر میکنم بررسی دشمنان هر فرد هم میتواند به همان اندازه مفید باشد.»
اگر حرف کنراد را بپذیریم، باید «انتخاب دشمنان» را هم به اندازهٔ «انتخاب دوستان» جدی بگیریم. «انتخاب دشمن» عبارت نادرستی نیست. چون ما با هر تصمیم و رفتار و موضعگیریمان، فرد یا افرادی را که قرار است دشمنمان شوند، آگاهانه انتخاب میکنیم.