چیزی به نام عوارض جانبی وجود ندارد

جان استرمن، از نظریه‌پردازان مطرح دینامیک سیستم‌ها، جملهٔ مهم و آموزنده‌ای دارد:

چیزی به نام عوارض جانبی وجود ندارد هر چه هست عوارض است

او معتقد است که ما با اصطلاح «عوارض جانبی» خودمان را گمراه می‌کنیم و ذهن‌مان منحرف می‌شود. گویی که هر تصمیم و رفتاری یک نتیجهٔ اصلی دارد و تعدادی نتیجهٔ فرعی. استرمن می‌گوید آیا قبول می‌کنید که پزشک بگوید «من مسیر درمانی بسیار خوبی را انتخاب کردم. اما بیمارتان هم‌زمان به خاطر عوارض جانبی روش من فوت کرد؟»

به باور استرمن، اگر مدیران و تصمیم‌گیران بپذیرند که تک‌تک تصمیم‌هایشان «مجموعه‌ای از عوارض» دارد، وارد این بازی فکر نمی‌شوند که نتایج مثبت تصمیم‌هایشان را «دستاورد» بنامند و از نتایج منفی تصمیم‌هایشان با برچسب «عوارض جانبی» چشم‌پوشی کنند. به ویژه این که اصطلاح عوارض جانبی به گونه‌ای است که انگار تلویحاً می‌گوییم باید آن را پذیرفت و چاره‌ای نیست.

آن‌چه خواندید، بخشی از یکی از درس‌های تفکر سیستمی در متمم است:

وقتی سیستم در برابر سیاست‌گذار مقاومت می‌کند

#نقل قول   #تفکر سیستمی   #تفکر نقاد

بچه‌ها این تیم فریس است | مثل تیم فریس نباشید!

تیم فریس، بلاگر معروف، که ثروت قابل‌توجهی هم از وبلاگ‌نویسی و انتشار مطالب وبلاگ در قالب کتاب و تولید پادکست به دست آورده، در کتاب «هفتهٔ کاری چهار ساعته» بخش‌هایی را به مدیریت زمان اختصاص داده است.

او در اوایل فصل پنجم کتابش، به ویلفرد پارتو اشاره می‌کند و چنین می‌گوید: «چهار سال قبل، یک اقتصاددان زندگی من را برای همیشه تغییر داد. خجالت‌آور است که هیچ‌وقت این فرصت پیش نیامد که برایش یک نوشیدنی بخرم. ویلفرد پارتو عزیز من، حدوداً صد سال قبل فوت کرده بود.»

به نظر می‌آید که یکی از علت‌های ثروتمند شدن تیم فریس را باید در خساست او جستجو کرد. این که کسی زندگی او را برای همیشه متحول کرده و در نهایت، می‌خواسته برای قدردانی او صرفاً یک نوشیدنی بخرد. با توجه به این که پارتو مطمئناً فوت کرده و نمی‌تواند چیزی برای جبران طلب کند، فریس می‌توانست حداقل در حد ادعا، هدیه‌ای ارزشمندتر پیشنهاد کند. و به فرض این که نخواهد دروغ بگوید، می‌توانست صرفاً بگوید که متأسف است که نتوانسته از نزدیک پارتو را ببیند و از او به خاطر این تأثیر ماندگار تشکر کند؛ یا لااقل از فعل «خریدن» استفاده نکند و بگوید او را به یک نوشیدنی «دعوت کنم».

البته ممکن است بگویید «buy him a drink» تقریباً همان معنای «یک نوشیدنی مهمانش کنم» می‌دهد. اما وقتی «invite him for a drink» هم وجود دارد، ما در خوش‌بینانه‌ترین حالت با دوگانهٔ آشنای «بنشین و بفرما» روبه‌رو هستیم.

این بی‌دقتی در انتخاب کلمات را بیشتر در نسل جدید نویسندگانی می‌بینیم که بدون مطالعهٔ کافی و آشنایی با آثار کلاسیک، دست به قلم برده و سوار بر موج وب و شبکه‌های اجتماعی به شهرت رسیده‌اند. به هر حال پارتو این شانس را داشته که فریس را ندیده تا فریس به او بگوید: «بیا اینجا بنشین تا برایت یک گیلاس نوشیدنی بخرم و خوشحال شوی.» اما خوب است ما هم به خاطر داشته باشیم که نگاه عددی و کمّی گاهی ناخواسته در واژه‌ها و جملات‌مان نشت می‌کند و ممکن است از نظر طرف مقابل بی‌احترامی تلقی شود.

در پایان باید بگوییم که واقعاً انتخاب یک کلمهٔ نادرست چندان مهم نیست. اما بهانه‌ٔ خوبی است که به شما پیشنهاد کنیم اگر حوصله داشتید درس اصل پارتو را در متمم مرور کنید و ببیند پارتو چه گفته بود که تیم فریس حاضر شده بود به خاطر تأثیر جاودانه‌اش برای او یک نوشیدنی بخرد.

اصل پارتو

گوش دادن به فایل صوتی اتیکت و مرور درس ظرافتهای کلامی هم توصیهٔ همیشگی ماست:

فایل صوتی اتیکت

#مدیریت زمان   #بهره‌وری   #نقل قول

دربارهٔ برابری | قانون به همه به یک چشم نگاه می‌‌کند

آناتول فرانس می‌گوید:

«قانون به شکل شکوهمندی بی‌طرف است.

همان‌طور که فقرا حق ندارند زیر پل‌ها بخوابند، گدایی کنند و نان بدزدند،

ثروتمندان هم از این کار منع شده‌اند.»

این نکته را هم باید بگوییم که این جملهٔ آناتول فرانس سال‌ها دستاویزی بوده تا مخالفان قانون تأکید کنند که «قانون بی‌طرف» افسانه‌ای بیش نیست و قانون همواره از قدرتمند در برابر ضعیف حمایت می‌کند. به همین علت کسانی مثل فردریش هایک این جمله را به نقد کشیده و آن را غیرسازنده دانسته‌اند (+).

با این حال، این واقعیت را هم نمی‌توان انکار کرد این قانون، اگر آگاهانه و هوشمندانه تدوین نشده و بی‌طرفانه اجرا نشود، کارکرد آن از چیزی که آناتول فرانس گفته چندان فراتر نخواهد رفت.

تفکر سیستمی

#نقل قول

 

دام سطحی‌نگری |‌ در تشخیص ریشهٔ دستاوردهایمان اشتباه نکنیم

مارشال گلدسمیت می‌گوید (+):

یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات افراد موفق این است که

به خود می‌گویند:

«من این‌گونه رفتار کردم و به موفقیت رسیدم.

پس موفقیت من حاصل این نوع رفتار بوده است.»

چنین فرضی گاهی درست از آب در می‌آید، اما لزوماً چنین نیست.

#نقل قول

بزرگ شدن می‌تواند دردسرساز باشد

احتمالاً پارکینسون را می‌شناسید و دربارهٔ قانون پارکینسون شنیده و خوانده‌اید. از او نقل شده است که (+):

«سازمانی که بیش از ۱۰۰۰ نفر را به استخدام خود در می‌آورد،

به یک امپراطوری تبدیل می‌شود که هیچ اولویتی بالاتر از بقای خود ندارد.

و آن‌قدر به کارهای داخلی‌اش سرگرم می‌شود،

که فرصت یا نیازی برای تعامل با جهان خارج پیدا نخواهد کرد.»

طبیعی است که چنین جمله‌هایی را نمی‌توان به عنوان یک گزارهٔ قطعی در نظر گرفت و تحلیل کرد. عدد ۱۰۰۰ هم صرفاً یک عدد نمادین است.

اما تذکر پارکینسون مهم است. چه برای یک تیم کاری معمولی و چه برای یک سازمان بسیار بزرگ، می‌توان یک اندازهٔ بهینه در نظر گرفت. اندازه‌ای که اگر مجموعه از آن بزرگ‌تر شود، درگیری‌ها و دغدغه‌های داخلی بر موضوعات دیگر سایه می‌اندازند و به کارکرد مجموعه لطمه می‌زنند.

چنین می‌شود که ممکن است به دبیرخانهٔ یک سازمان بزرگ سر بزنید و ببینید مسئول دبیرخانه، برای پیگیری نوبت سفر تابستانی به واحد خدمات رفاهی رفته است. او در‌ آن‌جا معطل است چون کارمند واحد خدمات رفاهی دندان‌درد داشته و به بهداری رفته. کارمند بهداری هم در صف ناهار است و آشپز رستوران هم رفته تا مساعده بگیرد و آن‌جا معطل است چون کارمند واحد مالی پشت در دبیرخانه منتظر ایستاده تا سرنوشت نامهٔ یکی از خویشاوندانش را پیگیری کند.

سازمان چشم از بیرون برداشته و به خود مشغول شده است.

قانون پارکینسون از درس‌های قدیمی متمم بوده که اخیراً به روز شده و می‌توانید نسخهٔ کامل‌شده‌اش را در متمم بخوانید:

قانون پارکینسون

#نقل قول   #بهره روی  #استراتژی

عالی می‌شود اگر سوال اشتباه بپرسید (اما برای چه کسی؟)

تامس پینچان (Thomas Pynchon) در کتاب رنگین‌کمان جاذبه جملهٔ جالبی دارد:

«اگر آن‌ها بتوانند کاری کنند که سوال اشتباهی بپرسید،

دیگر لازم نیست نگران باشند که چه پاسخی برای آن پیدا می‌کنید.»

این نویسندهٔ پست‌مدرن، جملهٔ بالا را در فضایی کاملاً متفاوت و در توصیف نوع نگاه افراد بدگمان به کار می‌برد، اما خود جمله، مستقل از بستر آن هم می‌تواند الهام‌بخش باشد: این که بکوشیم صورت مسئله را درست تعریف کنیم.

این نکته در سیاست، اقتصاد، کسب‌وکار، مشاوره مدیریت، کوچینگ و بسیاری دیگری از جنبه‌های زندگی اهمیت پیدا می‌کند.

به همین علت است که ما در سلسله درس‌های حل مسئله در متمم، یکی از درس‌ها را صرفاً به موضوع «تعریف مسئله و تشخیص مسئله» اختصاص داده‌ایم:

تعریف مسئله

#تصمیم گیری   #نقل قول   #تفکر نقاد   #حل مسئله

 

ترس از مذاکره – ترس در مذاکره

«هیچ‌وقت به خاطر ترس، مذاکره نکنیم.

اما هیچ‌وقت هم از مذاکره نترسیم.»

جان اف. کندی – ۱۹۶۱

مرور درس زیر در متمم هم می‌تواند مفید باشد:

چند توصیه برای مذاکره موفق

#مذاکره   #تصمیم گیری   #نقل قول

واضح است؟ نه. معمولاً واضح نیست!

اریک تمپل بل در کتاب «ریاضیات؛ ملکه و خدمتگزار علم» می‌گوید (+):

«بارها پیش آمده که آن‌چه واضح پنداشته می‌شده، از زوایای مختلف بررسی شده و متوجه شده‌اند که نه‌تنها واضح نبوده، که حتی غلط هم بوده است.»

او در همان کتاب می‌گوید: «واضح، خطرناک‌ترین کلمه در قلمرو ریاضیات است.»

«واضح است که» واضح در ریاضیات می‌تواند واژه‌ای خطرناک باشد. اما استفاده از این کلمه در خارج از فضای ریاضیات هم چندان کم‌خطر نیست. بسیار پیش می‌آید که آن‌چه ما واضح در نظر می‌گیریم، بر پایهٔ یک فرض نادرست بنا شده و با استفاده از برچسب «واضح» آن نکته یا فرض از زیر ذره‌بینِ بررسی و تحلیل و ارزیابی فرار می‌کند و ما را به بی‌راهه می‌برد.

خودمان را عادت دهیم که هر بار عبارت «واضح است که…» را به کار بردیم، بلافاصله از خودمان بپرسیم: «آیا واقعاً واضح است؟»

ما در مجموعه درس‌های ظرافت کلامی متمم یک درس را به تفاوت سه واژهٔ بدیهی، طبیعی و واضح اختصاص داده‌ایم:

بدیهی، طبیعی، واضح

#نقل قول   #کلمات

 

کاش بیشتر حرف بزنیم و کمتر عمل کنیم!

سامرست موآم در مرور یادداشت‌هایش، جملهٔ جالبی را از نوشته‌های خود در سال ۱۸۹۲ نقل می‌کند (+):

«وقتی این همه رفتار احمقانهٔ آدم‌ها را

با پرت‌وپلاهای قشنگی که می‌گویند مقایسه می‌کنم،

می‌گویم چه دنیای بهتری می‌شد اگر آدم‌ها بیشتر حرف می‌زدند و کمتر عمل می‌کردند.»

اگر بخواهیم کمی سخت یا تلخ حرف بزنیم، می‌توانیم بگوییم: شاید اگر سامرست موام زنده بود و شبکه‌های اجتماعی امروزی را می‌دید، بیش از پیش به گفتهٔ خودش ایمان می‌آورد.

اما از منظر دیگری هم می‌توان به گزاره‌ای که او مطرح کرده نگاه کرد. کریس آرجریس در این باره می‌گوید: بسیاری از ما یک نظریه در ذهن خود داریم که از آن دفاع می‌کنیم (Theory in Mind) و نظریهٔ دیگری داریم که در عمل به کار می‌گیریم (Theory in Use). بی آن‌که واقعاً متوجه باشیم این دو نظریه، متفاوت و بعضاً متعارض هستند.

از این منظر، به جای این که به انسان‌ها کنایه بزنیم، بهتر است در پی ریشهٔ شکل‌گیری این دوگانگی باشیم و بپذیریم که جز از این روش، فاصلهٔ میان دانستن و عمل کردن از بین نمی‌رود.

درس فاصله میان دانستن و عمل کردن (در متمم)

#نقل قول   #مدل ذهنی

دستاوردها و دردسرهای نابغه بودن

«پاداش و دستاوردِ نبوغ نوابغ، به جامعه‌شان تعلق می‌گیرد.

اما آن‌ها هزینه‌های نبوغ را خود به تنهایی می‌پردازند.»

منسوب به جیم ثورپ – ورزشکار آمریکایی (+)

#نقل قول