توسعه فردی
چگونه دنیا را تغییر دهیم؟
۱۴ آذر, ۱۴۰۲    |  توسعه فردی, سبک زندگی, نقل قول«دنیا را چگونه باید عوض کرد؟ اتاق به اتاق.
از کدام اتاق شروع کنیم؟ اتاق خودمان.»
این حرف پیتر بلاک است. در نگاه اول شبیه همان توصیهٔ کلیشهای همیشگی است که تغییر را از خودمان آغاز کنیم. یا شکل دیگری از آن حرف معروف که در جوانی میخواستم دنیا را تغییر دهم و اکنون به اینجا رسیدهام که خودم را تغییر دهم.
پیتر بلاک هم تقریباً چنین چیزی میگوید. او نمیخواهد مخاطبش را به عوض کردن کل شهر و جهان تشویق کند. از سوی دیگر قصد ندارد پیشنهادش را به بازیهای درونی و تغییر در درون محدود کند.
به همین علت، چنانکه در بسیاری از نوشتههایش به اهمیت جامعههای کوچک پرداخته، اینجا هم نقطهٔ شروع جالبی را پیشنهاد میکند: به اتاق خود نگاه کنید. به کسانی که دور و برتان هستند. به آنهایی که بیشترین و نزدیکترین تماسها را با آنها دارید. جمع کوچک خودتان را چنان بسازید که آرزو دارید جامعهٔ بزرگتان باشد.
از میان آثار پیتر بلاک کتاب مشاوره مدیریت او در متمم معرفی شده است:
#نقل قول #توسعه فردی #سبک زندگی
نه گفتن یک هنر است
۶ بهمن, ۱۴۰۱    |  توسعه فردی, نقل قول«او به ۱۸ زبان حرف میزند و با هیچ یک از این زبانها نمیتواند نه بگوید.»
دوروتی پارکر
نه گفتن را یکی از مهارتهای مهم ارتباطی میدانند. ما گاهی ارزش نه گفتن را نمیدانیم و گاه در عین این که دوست داریم نه بگوییم، روش این کار را بلد نیستیم. این بلد نبودن البته کمهزینه نیست. در متمم به هنر نه گفتن پرداختهایم:
#نقل قول #مذاکره #مهارت ارتباطی #توسعه فردی
دربارهٔ نظام آموزشی | درسهای مدرسه را زود فراموش میکنیم
۱۰ دی, ۱۴۰۱    |  تفکر نقاد, توسعه فردی, نقل قولراسل اکاف از منتقدان سبک رایج آموزش است و معتقد است که روشهای آموزشی بیشتر بر پایهٔ «یاد دادن (تحمیل آموختهها)» طراحی شدهاند تا «یادگیری (جستجو و کشف).» او جایی میگوید (+):
«بیشتر چیزهایی را که در مدرسه میآموزیم، به سرعت فراموش میکنیم.
البته که این از بخت خوب ماست. چون اغلب آنچه میآموزند، یا غلط است، یا تاریخ مصرف کوتاهی دارد.»
منتقدان نظامهای آموزشی معاصر کم نیستند و راسل اکاف صرفاً یکی از آنهاست. از دیگر منتقدان میتوان به کن رابینسون اشاره کرد که ما کتاب «المنت» او را در متمم معرفی و مرور کردهایم:
#تفکر نقاد #توسعه فردی #نقل قول #راسل اکاف
دربارهٔ دروغگویی | به نفع من دروغ بگو؛ اما فقط من!
۴ تیر, ۱۴۰۱    |  توسعه فردی, نقل قولجیز بازوِل در کتاب زندگینامهٔ ساموئل جانسون، که از مشهورترین زندگینامههای جهان است، جملهٔ جالبی از جانسون نقل میکند (+):
«اگر من خدمتکارم را عادت بدهم که به خاطر من یک دروغ بگوید،
آیا حق ندارم نگران باشم که
به خاطر خودش هزاران دروغ بگوید؟»
جملهٔ سادهٔ جانسون به نکتهٔ مهمی اشاره میکند. سخت [یا شاید غیرمنطقی] است که انتظار داشته باشیم همکاران ما به نفع ما یا سازمانمان رفتارهای غیراخلاقی انجام دهند، اما قلمرو مشخصی را تعریف کنیم و بگوییم فقط در این قلمرو (یا خارج از این قلمرو) بیاخلاقی کنید.
اخلاق و بیاخلاقی، دیر یا زود به بخشی از عادتهای ذهنی ما تبدیل میشود و حتی بدون این که فکر کنیم، معیار ناخودآگاه تصمیمها و رفتارها و حرفهای ما خواهد شد. به همین علت، شاید بتوان گفت، یکی از مصداقهای حرفهایگری در سازمان و کسبوکار این است که حاضر نشویم از قلمرو اخلاق – حتی به نفع سازمان – تخطی کنیم و مدیران و همکارانمان را قانع کنیم که بازی بیاخلاقی اگر شروع شود، به یک زمین مشخص، محدود نخواهد شد و همهٔ سازمان و مجموعهٔ ما را در خود غرق خواهد کرد (به تدریج هر کس با خود میگوید: اینها فلان کار را با آن فرد یا سازمان کردند، از کجا معلوم با من نکنند؟ چرا من حق نداشته باشم همین کار را با خودشان بکنم؟).
در فایل صوتی حرفهایگری که در فروشگاه متمم عرضه شده، جنبههای مختلف رفتار حرفهای بررسی شده و آموزش داده شده است:
دربارهٔ تخصص بینرشتهای | دنیای علم دیگر مثل چند قرن گذشته نیست
۹ اردیبهشت, ۱۴۰۱    |  توسعه فردی, نقل قول«اکنون کاملاً آشکار شده است که
دیگر چیزی به عنوان نقطهٔ پایان یک علم
و نقطهٔ آغاز علمی دیگر
وجود ندارد.»
پاتریشیا چرچلند (فیلسوف کانادایی-آمریکایی)
حرف چرچلند، اشارهای دوباره به واقعیتی است که همهٔ ما آن را کمابیش تجربه کردهایم. دیگر نمیتوان به سادگی گفت اینجا اقتصاد تمام شده و روانشناسی آغاز میشود. یا اینکه تا این نقطه، ما دربارهٔ الگوریتمها حرف میزدیم و از این نقطه به بعد وارد بحثهای اخلاقی کار شدهایم. و یا اینکه تا این لحظه به رفتار سازمانی پرداختیم و اکنون میخواهیم وارد موضوع منابع انسانی شویم.
یادگیری بینرشتهای و تخصصهای بینرشتهای، شاید زمانی یک «انتخاب» بود. اما امروز، در بیشتر شاخههای علم و مهارت، واقعیتی گریزناپذیر است.
نقش «تابلوهای هشدار جادهای» در کشته شدن انسانها
۷ اردیبهشت, ۱۴۰۱    |  تصمیم گیری, توسعه فردی, روانشناسیحتماً شما هم تابلوهای هشدار را در جادهها دیدهاید. این تابلوها پیامهای متنوعی دارند: از تشویق به کاهش سرعت گرفته تا تذکر دربارهٔ خطرات سبقت.
محققان در ایالت تگزاس آمریکا مطالعهٔ جالبی انجام دادند (+). در این ایالت، تابلوهای دیجیتال بسیاری وجود دارد که پیام آنها به تناوب تغییر میکند.
بعضی از پیامها بسیار سادهاند: «در حالت مستی رانندگی نکنید.»
برخی دیگر، حاوی اعداد و ارقاماند: «آیا میدانید امسال ۱۷۸۵ نفر در جادههای تگزاس کشته شدهاند؟»
سوال محققان این بود که آیا نوع پیام (متن ساده در برابر آمار و ارقام) تأثیری بر تعداد سوانح دارد؟ برای یافتن پاسخ، آنها تعداد سوانحی را که پس از محل قرار گرفتن تابلو رخ میداد بررسی کردند. نتایج نشان میداد که پس از نمایش پیامهای عددی (یا دارای متن پیچیده) تعداد تصادفها در یک کیلومتر اول، بیش از ۲٪ افزایش پیدا میکرد. با در نظر گرفتن این که همواره تعدادی از تصادفها به مرگ منجر میشوند، میشود گفت «پیامی که دربارهٔ آمار کشتهشدگان جادهای اخطار میدهد» سرنشینان خودروها را به قتل میرساند!
به نظر میرسد قابلقبولترین توضیح برای این پدیده، افزایش فشار ذهنی یا Cognitive Load باشد. رانندهای که پیام را میبیند، نمیتواند به سرعت آن را فراموش کند و ذهن او درگیر محتوا و حواشی پیام میشود (این عدد چند بود؟ آیا این عدد در مقایسه با کل مرگ و میرها جدی است؟ و سوالهای مشابه). بنابراین بخشی از ظرفیت پردازش ذهنی راننده از دست میرود و به همین علت، احتمال تصادف افزایش پیدا میکند.
اگر صرفاً مشاهدهٔ یک تابلوی اخطار ساده، این چنین میتواند ظرفیت مغز ما را درگیر کند، با خود فکر کنید که استفاده از موبایل و سایر کارهایی که پشت فرمان انجام میدهیم، چه خطراتی برای ما ایجاد میکند.
فایل صوتی آموزشی مدیریت توجه در فروشگاه متمم، به موضوع توجه و تمرکز و نحوهٔ مدیریت آنها پرداخته و ضمن توضیح اهمیت این موضوع، تکنیکهایی را برای مدیریت بهتر توجه آموزش میدهد:
#تصمیم گیری #توسعه فردی #روانشناسی
ویژگیهای یک نویسندهٔ حرفهای
۱ اسفند, ۱۴۰۰    |  توسعه فردی, نقل قول, نوشتن«ویژگیهای یک نویسندهٔ درجه یک را نمیتوان توصیف کرد؛
آنها را صرفاً میتوان تجربه کرد.
اتفاقاً همین ویژگیهای تعریفناپذیر هستند که از یک فرد، نویسندهای درجه یک میسازند.»
ویلا کتر | Willa Cather
اشتباه در مسیر اشتباه
۲۸ بهمن, ۱۴۰۰    |  تصمیم گیری, توسعه فردی«موفقیت گاهی حاصل یک گام اشتباه در یک مسیر اشتباه است.»
این حرفی است که ال برنشتاین مطرح میکند؛ البته با زبانی دیگر و در قالب کلماتی متفاوت (+).
گاهی در کار و زندگی چنان مسیر و مقصد خود را اشتباه انتخاب میکنیم که تنها بخت ما برای موفقیت این است که بر اساس یک قضاوت و تحلیل اشتباه، گامی اشتباه در آن مسیر برداریم.
به عنوان مثال، خانهٔ نامناسبی را برای خرید انتخاب میکنیم. اما اشتباه ما در مذاکره باعث میشود جلسه به هم بخورد و گرفتار آن خانه نشویم.
یا تصمیم میگیریم در مصاحبهٔ شغلی شرکتی که مناسب ما نیست شرکت کنیم، اما تأخیر در رسیدن به جلسه باعث میشود که ما را کنار بگذارند و جلسهٔ مصاحبه برگزار نشود.
یا زیر فشار مشکلات عمیق زندگی خود به دنبال یک سمینار انگیزشی میگردیم تا کمی حالمان خوب شود، اما به علت یک قضاوت اشتباه دربارهٔ سخنران، در یک سمینار علمی و معتبر شرکت میکنیم و راهی دورتر و دشوارتر اما اثربخشتر پیش روی ما قرار میگیرد.
گام اشتباه در مسیر اشتباه گاهی میتواند به اتفاقهای خوب منجر شود، اما همیشه چنین نیست. و نگرانکننده این است که گاهی متوجه نمیشویم به دست آوردن نتیجهٔ مثبت یا دور ماندن از نتیجهٔ منفی، صرفاً ناشی از اشتباه ما بوده است.
به همین علت معمولاً در تصمیم گیری توصیه میکنند که مراقب باشید «نتیجههای خوب» را با «تصمیمهای خوب» اشتباه نگیرید. چنین اشتباهی میتواند اعتماد به نفس کاذب ایجاد کند و در بلندمدت به ما آسیب بزند.
تصمیم درست لزوماً به نتیجه درست منتهی نمیشود
جامعهٔ مُردهها و بیکارها
۱۶ بهمن, ۱۴۰۰    |  توسعه فردیجامعهای که در آن بیشتر مردم
کار و زندگی خود را
بر اساس فشارهای اجتماعی و اقتصادی
و بیتوجه به استعدادها و علایقشان انتخاب میکنند،
جامعهٔ مردگان و بیکارهاست.