عالی می‌شود اگر سوال اشتباه بپرسید (اما برای چه کسی؟)

تامس پینچان (Thomas Pynchon) در کتاب رنگین‌کمان جاذبه جملهٔ جالبی دارد:

«اگر آن‌ها بتوانند کاری کنند که سوال اشتباهی بپرسید،

دیگر لازم نیست نگران باشند که چه پاسخی برای آن پیدا می‌کنید.»

این نویسندهٔ پست‌مدرن، جملهٔ بالا را در فضایی کاملاً متفاوت و در توصیف نوع نگاه افراد بدگمان به کار می‌برد، اما خود جمله، مستقل از بستر آن هم می‌تواند الهام‌بخش باشد: این که بکوشیم صورت مسئله را درست تعریف کنیم.

این نکته در سیاست، اقتصاد، کسب‌وکار، مشاوره مدیریت، کوچینگ و بسیاری دیگری از جنبه‌های زندگی اهمیت پیدا می‌کند.

به همین علت است که ما در سلسله درس‌های حل مسئله در متمم، یکی از درس‌ها را صرفاً به موضوع «تعریف مسئله و تشخیص مسئله» اختصاص داده‌ایم:

تعریف مسئله

#تصمیم گیری   #نقل قول   #تفکر نقاد   #حل مسئله

 

شرکتهای نفتی با انرژی خورشیدی چه می‌کنند؟

ویل درست (Will Durst) کمدین جملهٔ جالبی دربارهٔ شرکت‌های نفتی دارد. او می‌گوید (+):

«هر وقت شرکت‌های نفتی می‌گویند مشغول کار روی انرژی خورشیدی هستند،

نگران می‌شوم که نکند می‌‌خواهند چیزی طراحی کنند که جلوی نور خورشید را بگیرند.»

در واقع حرف او این است که برای شرکت نفتی، معقول‌تر است که به خاموش کردن خورشید فکر کند تا استفاده از انرژی خورشیدی به جای نفت.

این جمله، جدا از شوخی بودنش، می‌تواند یادآور نکتهٔ مهمی هم باشد.

بسیاری از سازمان‌ها و کسب‌و‌کارها، مأموریت خود را به شکلی تعریف کرده‌اند که به سادگی نمی‌توانند مبانی فعالیت و اصول استراتژیک خود را تغییر دهند. قرار نیست هرگز به هیچ شرکتی اعتماد نکنیم. اما مهم است حواس‌مان باشد که گاهی آن‌چه به عنوان مسئولیت اجتماعی شرکتی یا توجه به محیط زیست مطرح می‌شود، صرفاً یک چهرهٔ ظاهری دارد و هدف آن، کسب مقبولیت اجتماعی است. چنین فعالیت‌هایی را نباید به سادگی با فعالیت‌های ارزشمند اجتماعی و تغییرات پایدار و عمیق استراتژیک اشتباه بگیریم.

انرژی خورشیدی

اگر با مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها آشنا نیستید، می‌توانید درسی را که در این باره در متمم آمده بخوانید. اگر هم می‌خواهید نمونه‌ٔ‌ رفتارهای غیرواقعی شرکت‌ها در حفظ محیط زیست را ببینید، یا تجربه‌های خودتان را مطرح کنید، به درس «سبزشویی» سر بزنید:

مسئولیت اجتماعی شرکتها

سبزشویی

#صنایع جهان   #نقل قول

ترس از مذاکره – ترس در مذاکره

«هیچ‌وقت به خاطر ترس، مذاکره نکنیم.

اما هیچ‌وقت هم از مذاکره نترسیم.»

جان اف. کندی – ۱۹۶۱

مرور درس زیر در متمم هم می‌تواند مفید باشد:

چند توصیه برای مذاکره موفق

#مذاکره   #تصمیم گیری   #نقل قول

واضح است؟ نه. معمولاً واضح نیست!

اریک تمپل بل در کتاب «ریاضیات؛ ملکه و خدمتگزار علم» می‌گوید (+):

«بارها پیش آمده که آن‌چه واضح پنداشته می‌شده، از زوایای مختلف بررسی شده و متوجه شده‌اند که نه‌تنها واضح نبوده، که حتی غلط هم بوده است.»

او در همان کتاب می‌گوید: «واضح، خطرناک‌ترین کلمه در قلمرو ریاضیات است.»

«واضح است که» واضح در ریاضیات می‌تواند واژه‌ای خطرناک باشد. اما استفاده از این کلمه در خارج از فضای ریاضیات هم چندان کم‌خطر نیست. بسیار پیش می‌آید که آن‌چه ما واضح در نظر می‌گیریم، بر پایهٔ یک فرض نادرست بنا شده و با استفاده از برچسب «واضح» آن نکته یا فرض از زیر ذره‌بینِ بررسی و تحلیل و ارزیابی فرار می‌کند و ما را به بی‌راهه می‌برد.

خودمان را عادت دهیم که هر بار عبارت «واضح است که…» را به کار بردیم، بلافاصله از خودمان بپرسیم: «آیا واقعاً واضح است؟»

ما در مجموعه درس‌های ظرافت کلامی متمم یک درس را به تفاوت سه واژهٔ بدیهی، طبیعی و واضح اختصاص داده‌ایم:

بدیهی، طبیعی، واضح

#نقل قول   #کلمات

 

کاش بیشتر حرف بزنیم و کمتر عمل کنیم!

سامرست موآم در مرور یادداشت‌هایش، جملهٔ جالبی را از نوشته‌های خود در سال ۱۸۹۲ نقل می‌کند (+):

«وقتی این همه رفتار احمقانهٔ آدم‌ها را

با پرت‌وپلاهای قشنگی که می‌گویند مقایسه می‌کنم،

می‌گویم چه دنیای بهتری می‌شد اگر آدم‌ها بیشتر حرف می‌زدند و کمتر عمل می‌کردند.»

اگر بخواهیم کمی سخت یا تلخ حرف بزنیم، می‌توانیم بگوییم: شاید اگر سامرست موام زنده بود و شبکه‌های اجتماعی امروزی را می‌دید، بیش از پیش به گفتهٔ خودش ایمان می‌آورد.

اما از منظر دیگری هم می‌توان به گزاره‌ای که او مطرح کرده نگاه کرد. کریس آرجریس در این باره می‌گوید: بسیاری از ما یک نظریه در ذهن خود داریم که از آن دفاع می‌کنیم (Theory in Mind) و نظریهٔ دیگری داریم که در عمل به کار می‌گیریم (Theory in Use). بی آن‌که واقعاً متوجه باشیم این دو نظریه، متفاوت و بعضاً متعارض هستند.

از این منظر، به جای این که به انسان‌ها کنایه بزنیم، بهتر است در پی ریشهٔ شکل‌گیری این دوگانگی باشیم و بپذیریم که جز از این روش، فاصلهٔ میان دانستن و عمل کردن از بین نمی‌رود.

درس فاصله میان دانستن و عمل کردن (در متمم)

#نقل قول   #مدل ذهنی

دستاوردها و دردسرهای نابغه بودن

«پاداش و دستاوردِ نبوغ نوابغ، به جامعه‌شان تعلق می‌گیرد.

اما آن‌ها هزینه‌های نبوغ را خود به تنهایی می‌پردازند.»

منسوب به جیم ثورپ – ورزشکار آمریکایی (+)

#نقل قول

شادن فرویده | این طبیعی است که از ناراحتی دیگران خوشحال شویم؟

کانت [با اندکی خلاصه‌سازی] می‌گوید (+):

«این که انسان برای حس کردن و دیدنِ بهتر به‌زیستی خود،

نگون‌بختی دیگران را در پس‌زمینه قرار دهد، بنیادی کاملاً طبیعی دارد؛

کاری برای افزایش کنتراست.»

احتمالاً برای بسیاری از ما پیش آمده که با دیدن اوضاع بد دیگران، لحظه‌ای در درون خود حس خوشحالی را تجربه کنیم (و البته افراد بی‌اخلاق و نادانی هستند که رودرروی کسی که اتفاق یا وضعیت بدی را تجربه کرده، با صدای بلند خدا را صدا کرده و او را شکر می‌گویند).

اما آیا این حس خوشحالی طبیعی است؟ یا باید از این تجربهٔ شادی – حتی پنهانی و درونی – شرمنده باشیم؟ این بحثی است که در روانشناسی تکاملی تحت عنوان شادن فرویده (Schadenfreude) به آن پرداخته می‌شود.

پدیدهٔ شادن فرویده یکی از درس‌های مجموعهٔ آموزشی زندگی شاد در متمم است:

شادن فرویده چیست؟

#نقل قول  #روانشناسی

وقتی انسان‌ها از رده خارج می‌شوند | آرتور سی کلارک

آرتور سی کلارک در سال ۱۹۶۲ مجموعه‌ای از مقاله‌ها و جستارهای خود را با عنوان Profiles of the Future منتشر کرد (جستار چیست؟).

همهٔ آن جستارها در یک ویژگی مشترک بودند: هر یک می‌کوشیدند یکی از سناریوهای محتمل در مورد آیندهٔ انسان را ترسیم و بررسی کنند. کلارک برای هجدهمین جستار این کتاب عنوان جالبی انتخاب کرده است: «از رده خارج شدن انسان‌ها.»

او در جملات پایانی این جستار، به دورانی نه‌چندان دور اشاره می‌کند که مغز ارگانیک (داخل جمجمهٔ ما انسان‌ها) و مغز هوشمند ماشینی در کنار هم قرار می‌گیرند و به یکدیگر کمک می‌کنند (ساده‌ترین مثال آن، وقتی است که راهنمایی‌های نرم‌افزار مسیریاب برای تصمیم‌گیری دربارهٔ انتخاب مسیر به کمک‌مان می‌آید).

کلارک می‌پرسد: این مشارکت و همکاری انسان و ماشین چقدر می‌تواند ادامه پیدا کند؟ آیا این ترکیب، پایدار و بادوام خواهد بود؟ یا بخش ارگانیکِ این ترکیب [یعنی مغز انسان] به مانعی تبدیل می‌شود که بهتر است آن را کنار بگذاریم؟ اگر در نهایت چنین چیزی روی دهد، که من چنین برداشتی دارم، نباید پشیمان شویم و مطمئناً نباید بترسیم.

آرتور سی کلارک

وقتی کتاب دویست صفحه‌ای آرتور سی کلارک را می‌خوانیم، به سختی می‌توانیم باور کنیم که بیش از نیم قرن از زمان نگارش آن‌ها گذشته است. دغدغه‌های او، سوال‌هایی است که امروز بیش از هر زمان دیگری در گذشته، معنا پیدا کرده‌اند. بسیاری از تجربه‌های ذهنی که در آن کتاب مطرح می‌شود، واقعیت‌های عینی زمان ماست (تجربهٔ ذهنی چیست؟).

خود کلارک هم در مقدمه‌ای که ده سال بعد، یعنی در دههٔ هفتاد، برای کتاب نوشته، می‌گوید که «به نظرم آن حرف‌ها امروز معنای بیشتری دارند.» احتمالاً اگر امروز هم زنده بود و برای کتابش مقدمه‌ای می‌نوشت، باز هم این جمله را به کار می‌برد. این نوع کتاب‌ها، بیش از هر چیز به ما یادآوری می‌کنند که نباید آثار قدیمی و کلاسیک را نادیده گرفت و صِرفِ توجه به تاریخ انتشار کتاب، نمی‌تواند معیار مناسبی برای انتخاب و مطالعهٔ کتاب‌ها باشد.

این نکته‌ای است که در یکی از درس‌های متمم به آن پرداخته‌ایم:

اهمیت کتابهای قدیمی

#نقل قول  #معرفی کتاب

توماس ادیسون | همیشه می‌دانسته‌ام چه می‌خواهم

از توماس ادیسون نقل شده است که (+):

«من هیچ کار ارزشمندی را از سر تصادف انجام ندادم،

و نیز هیچ‌یک از اختراعاتم، حتی به شکل غیرمستقیم، حاصل تصادف نبوده؛ البته جز گرامافون.

همواره این طور بوده که تشخیص داده‌ام دستاورد خاصی برایم ارزشمند است،

دنبالش رفته‌ام و آن‌ قدر تلاش پشت تلاش و آزمون پشت آزمون انجام داده‌ام تا نهایتاً به نتیجه رسیده‌ام.»

جملهٔ ادیسون، جدا از این که اهمیت پشتکار و هدفمند بودن را یادآوری می‌کند، نکتهٔ آموزندهٔ ظریفی هم دارد. او مراقب است که گزارهٔ مطلق نگوید. حواسش بوده که حرفش یک استثناء دارد و بلافاصله به آن اشاره می‌کند. اگر اشاره به گرامافون (در واقع: فونوگراف) در حرف‌هایش نبود، این جمله‌ها بیشتر شبیه «ادعا» می‌شدند تا «گزارش.»

پیشنهاد برای مطالعه:

توماس ادیسون در تلاش برای شنیدن صدای ارواح

#نقل قول  #توماس ادیسون

نکته‌ای در نویسندگی | به مخاطب‌های سال‌های دور فکر کنید

آرتور کوستلر زمانی در یک مصاحبه گفته بود (+):

«اوج هدف یک نویسنده باید این باشد که

صد خوانندهٔ امروز را بدهد و ده خواننده در ده سال بعد به دست بیاورد؛

و یا حتی یک خواننده در صد سال بعد.»

پیام تلویحی کوستلر این است که نویسنده باید نگاه بلندمدت داشته باشد و هنگام نوشتن همواره با خود فکر کند که «آیا کسی که ده سال یا صد سال بعد این نوشتهٔ مرا می‌بیند، آن را خواندنی، جذاب و مفید خواهد یافت؟»

بسیاری از ما به معنای سنتی کلمه، نویسنده نیستیم. اما هر یک به نوعی با نوشتن سر و کار داریم. شاید برای یک فرد معمولی، نوشتن برای خواننده‌ای که صد سال دیگر از راه خواهد رسید، هدف بلندپروازانه‌ای باشد. اما لااقل می‌توانیم با خودمان قرار بگذاریم که از این لحظه، در هر یک از نوشته‌هایمان یک گام دورتر را هم ببینیم و با این کار، اندکی از سطحی‌نگری و شتابزدگی فاصله بگیریم.

چالش نوشتن

#نقل قول  #نوشتن