تلویزیون به چه درد می‌خورد؟

«تلویزیون مثل آدامس است؛ اما برای چشم.»

این تعبیر را افراد متعددی به کار برده‌اند که مشهورترین – و نه اولین – آن‌ها فرانک لوید رایت، معمار برجستهٔ قرن بیستم است (+).

رسانه

#نقل قول

غلط انجام دادن کار درست | درست انجام دادن کار غلط

راسل اکاف از بنیان‌گذاران و مروّجان تفکر سیستمی چنین می‌گوید:

«هر چقدر بکوشید کاری را که از اساس غلط است بهتر انجام دهید، همه چیز بدتر می‌شود.

بسیار بهتر است که کار درست را اشتباه انجام دهید،

تا این که برای بهتر انجام دادن کاری تلاش کنید که از اساس غلط است.

کسی که کار درستی را غلط انجام می‌دهد، ولی در پی اصلاح و تصحیح است، مدام بهتر خواهد شد.»

راسل اکاف

برای آشنایی بیشتر با تفکر سیستمی می‌توانید درس تفکر سیستمی به زبان ساده را بخوانید:

تفکر سیستمی به زبان ساده

#نقل قول   #تفکر سیستمی

هدف علم تاریخ چیست؟ | اهمیت تاریخ و فایده خواندن تاریخ

کالینگ‌وود در یکی از فصل‌های کتاب ایدهٔ تاریخ به بحث اهمیت تاریخ می‌رسد و می‌‌خواهد توضیح دهد که فایده تاریخ خواندن چیست. او در حرف‌هایش اهمیت تاریخ را در ظرف تازه‌ای می‌ریزد و به شکل متفاوتی بیان می‌کند (+). در بین کسانی که از هدف علم تاریخ و اهمیت تاریخ سخن گفته‌اند، چنین رویکردی کمتر مشاهده می‌شود:

«همه پذیرفته‌اند که مهم است انسان خود را بشناسد.

اما خودشناسی صرفاً به شناخت خصلت‌های شخصی و وجوه تمایز ما از دیگران محدود نیست. بلکه شناخت ذات انسان را نیز شامل می‌شود.

برای شناخت خودتان، نخست باید بدانید که انسان چیست و سپس ببینید شما کدامیک از انواع انسان هستید و در نهایت به این بیاندیشید که چه ویژگی‌هایی مختص شماست و هیچ انسان دیگری آن ویژگی‌ها را ندارد.

شناخت خود، یعنی دانستن این که چه کارهایی از دست‌تان برمی‌آید و چون هیچ‌کس تا زمانی که کاری را انجام نداده، نمی‌داند که چه کارهایی از دستش برمی‌آید، بهترین راهنما این است که ببینید دیگر انسان‌ها توانسته‌اند چه کارهایی انجام دهند.

از این منظر، ارزش تاریخ این است که به ما می‌گوید انسان‌ها چه کرده‌اند و بر این اساس، می‌شود فهمید که انسان چیست.»

پاراگراف فارسی

جالب این‌جاست که کارل بکر هم وقتی می‌خواهد بگوید که ماهیت علم تاریخ چیست و معنی تاریخ برای ما چه می‌تواند باشد؟ تقریباً حرف مشابهی را مطرح می‌کند.

درس‌های متمم بیشتر در قلمرو مدیریت و توسعه فردی است و مرور و خواندن تاریخ سهم چندانی در بحث‌های ما ندارد. اما گاهی در پاراگراف فارسی و زنگ تفریح متمم به سراغ تاریخ رفته‌ایم و سعی کرده‌ایم هدف از مطالعه تاریخ و قلمرو و هدف علم تاریخ را یادآوری کنیم. این جملهٔ کالینگ‌وود بهانهٔ خوبی است تا برخی از این درس‌ها را مرور کنیم:

جمهوری روم

قبیله اندلبه و بازی رنگ و قلم

تاریخ مختصر به گند کشیدن جهان

کمونیسم رفت. ما ماندیم و حتی خندیدیم

#نقل قول   #تاریخ

زنگها برای که به صدا در می‌آیند؟

حتماً عبارت «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟» را شنیده‌اید؛ داستانی از ارنست همینگوی.

منظور از زنگ، صدای ناقوس کلیسا است که مرگ یک نفر را اعلام می‌کند.

همینگوی این جمله را از یکی از کتاب‌های جان دان، شاعر قرن هفدهم اقتباس کرده است. کتابی با عنوان: «هیچ انسانی یک جزیرهٔ مجزا نیست.»

چند جمله از این کتاب را بخوانیم:

«هیچ انسانی یک جزیرهٔ مجزا نیست.

همه جزئی از یک پیکر واحد هستیم.

و به همین علت،

با مرگ هر انسانی بخشی از من ناپدید می‌شود و می‌میرد.

بنابراین، هیچ‌وقت پرس‌و‌جو نکن که ناقوس برای مرگ که به صدا درآمده،

ناقوس، همیشه مرگ تو را اعلام می‌کند.»

این حرف ظاهراً ساده که سعدی ما هم قرن‌ها قبل شبیه‌اش را گفته، بنیان تفکر سیستمی است. چنان‌ که ژوزف اوکانر، کتاب تفکر سیستمی‌اش را با همین جمله‌های جان دان آغاز می‌کند (+).

تفکر سیستمی به زبان ساده

#تفکر سیستمی   #نقل قول

نصف دانشمندان کل تاریخ

جیمز پاتر در فصل اول کتاب سواد رسانه ای خود می‌گوید:

«نصف کل دانشمندانی که در تمام تاریخ بشر وجود داشته‌اند، اکنون زنده‌اند.»

طبیعی است که چنین ادعایی را نمی‌توان با بررسی آماری سنجید و ارزیابی کرد. اما در هر حال، این عدد دور از واقعیت هم به نظر نمی‌رسد. هم جمعیت جهان بسیار کمتر بوده و هم هیچ‌وقت پژوهشگر و دانشمند به عنوان یک حرفه در حد امروز رواج نداشته است.

او نتیجه می‌‌گیرد که «امروز حجم اطلاعاتی که تولید و عرضه می‌شود، بسیار زیاد و فراتر از قدرت پردازش ماست.». بنابراین حتی به فرض این که بتوانیم تشخیص دهیم که درست و نادرست چیست، هم‌چنان باید بتوانیم از بین مطالب درست، مفیدها را انتخاب کنیم و بقیه را کنار بگذاریم.

معرفی کتاب سواد رسانه ای

#نقل قول   #تفکر نقاد

 

چیزی به نام عوارض جانبی وجود ندارد

جان استرمن، از نظریه‌پردازان مطرح دینامیک سیستم‌ها، جملهٔ مهم و آموزنده‌ای دارد:

چیزی به نام عوارض جانبی وجود ندارد هر چه هست عوارض است

او معتقد است که ما با اصطلاح «عوارض جانبی» خودمان را گمراه می‌کنیم و ذهن‌مان منحرف می‌شود. گویی که هر تصمیم و رفتاری یک نتیجهٔ اصلی دارد و تعدادی نتیجهٔ فرعی. استرمن می‌گوید آیا قبول می‌کنید که پزشک بگوید «من مسیر درمانی بسیار خوبی را انتخاب کردم. اما بیمارتان هم‌زمان به خاطر عوارض جانبی روش من فوت کرد؟»

به باور استرمن، اگر مدیران و تصمیم‌گیران بپذیرند که تک‌تک تصمیم‌هایشان «مجموعه‌ای از عوارض» دارد، وارد این بازی فکر نمی‌شوند که نتایج مثبت تصمیم‌هایشان را «دستاورد» بنامند و از نتایج منفی تصمیم‌هایشان با برچسب «عوارض جانبی» چشم‌پوشی کنند. به ویژه این که اصطلاح عوارض جانبی به گونه‌ای است که انگار تلویحاً می‌گوییم باید آن را پذیرفت و چاره‌ای نیست.

آن‌چه خواندید، بخشی از یکی از درس‌های تفکر سیستمی در متمم است:

وقتی سیستم در برابر سیاست‌گذار مقاومت می‌کند

#نقل قول   #تفکر سیستمی   #تفکر نقاد

بچه‌ها این تیم فریس است | مثل تیم فریس نباشید!

تیم فریس، بلاگر معروف، که ثروت قابل‌توجهی هم از وبلاگ‌نویسی و انتشار مطالب وبلاگ در قالب کتاب و تولید پادکست به دست آورده، در کتاب «هفتهٔ کاری چهار ساعته» بخش‌هایی را به مدیریت زمان اختصاص داده است.

او در اوایل فصل پنجم کتابش، به ویلفرد پارتو اشاره می‌کند و چنین می‌گوید: «چهار سال قبل، یک اقتصاددان زندگی من را برای همیشه تغییر داد. خجالت‌آور است که هیچ‌وقت این فرصت پیش نیامد که برایش یک نوشیدنی بخرم. ویلفرد پارتو عزیز من، حدوداً صد سال قبل فوت کرده بود.»

به نظر می‌آید که یکی از علت‌های ثروتمند شدن تیم فریس را باید در خساست او جستجو کرد. این که کسی زندگی او را برای همیشه متحول کرده و در نهایت، می‌خواسته برای قدردانی او صرفاً یک نوشیدنی بخرد. با توجه به این که پارتو مطمئناً فوت کرده و نمی‌تواند چیزی برای جبران طلب کند، فریس می‌توانست حداقل در حد ادعا، هدیه‌ای ارزشمندتر پیشنهاد کند. و به فرض این که نخواهد دروغ بگوید، می‌توانست صرفاً بگوید که متأسف است که نتوانسته از نزدیک پارتو را ببیند و از او به خاطر این تأثیر ماندگار تشکر کند؛ یا لااقل از فعل «خریدن» استفاده نکند و بگوید او را به یک نوشیدنی «دعوت کنم».

البته ممکن است بگویید «buy him a drink» تقریباً همان معنای «یک نوشیدنی مهمانش کنم» می‌دهد. اما وقتی «invite him for a drink» هم وجود دارد، ما در خوش‌بینانه‌ترین حالت با دوگانهٔ آشنای «بنشین و بفرما» روبه‌رو هستیم.

این بی‌دقتی در انتخاب کلمات را بیشتر در نسل جدید نویسندگانی می‌بینیم که بدون مطالعهٔ کافی و آشنایی با آثار کلاسیک، دست به قلم برده و سوار بر موج وب و شبکه‌های اجتماعی به شهرت رسیده‌اند. به هر حال پارتو این شانس را داشته که فریس را ندیده تا فریس به او بگوید: «بیا اینجا بنشین تا برایت یک گیلاس نوشیدنی بخرم و خوشحال شوی.» اما خوب است ما هم به خاطر داشته باشیم که نگاه عددی و کمّی گاهی ناخواسته در واژه‌ها و جملات‌مان نشت می‌کند و ممکن است از نظر طرف مقابل بی‌احترامی تلقی شود.

در پایان باید بگوییم که واقعاً انتخاب یک کلمهٔ نادرست چندان مهم نیست. اما بهانه‌ٔ خوبی است که به شما پیشنهاد کنیم اگر حوصله داشتید درس اصل پارتو را در متمم مرور کنید و ببیند پارتو چه گفته بود که تیم فریس حاضر شده بود به خاطر تأثیر جاودانه‌اش برای او یک نوشیدنی بخرد.

اصل پارتو

گوش دادن به فایل صوتی اتیکت و مرور درس ظرافتهای کلامی هم توصیهٔ همیشگی ماست:

فایل صوتی اتیکت

#مدیریت زمان   #بهره‌وری   #نقل قول

دربارهٔ برابری | قانون به همه به یک چشم نگاه می‌‌کند

آناتول فرانس می‌گوید:

«قانون به شکل شکوهمندی بی‌طرف است.

همان‌طور که فقرا حق ندارند زیر پل‌ها بخوابند، گدایی کنند و نان بدزدند،

ثروتمندان هم از این کار منع شده‌اند.»

این نکته را هم باید بگوییم که این جملهٔ آناتول فرانس سال‌ها دستاویزی بوده تا مخالفان قانون تأکید کنند که «قانون بی‌طرف» افسانه‌ای بیش نیست و قانون همواره از قدرتمند در برابر ضعیف حمایت می‌کند. به همین علت کسانی مثل فردریش هایک این جمله را به نقد کشیده و آن را غیرسازنده دانسته‌اند (+).

با این حال، این واقعیت را هم نمی‌توان انکار کرد این قانون، اگر آگاهانه و هوشمندانه تدوین نشده و بی‌طرفانه اجرا نشود، کارکرد آن از چیزی که آناتول فرانس گفته چندان فراتر نخواهد رفت.

تفکر سیستمی

#نقل قول

 

دام سطحی‌نگری |‌ در تشخیص ریشهٔ دستاوردهایمان اشتباه نکنیم

مارشال گلدسمیت می‌گوید (+):

یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات افراد موفق این است که

به خود می‌گویند:

«من این‌گونه رفتار کردم و به موفقیت رسیدم.

پس موفقیت من حاصل این نوع رفتار بوده است.»

چنین فرضی گاهی درست از آب در می‌آید، اما لزوماً چنین نیست.

#نقل قول

بزرگ شدن می‌تواند دردسرساز باشد

احتمالاً پارکینسون را می‌شناسید و دربارهٔ قانون پارکینسون شنیده و خوانده‌اید. از او نقل شده است که (+):

«سازمانی که بیش از ۱۰۰۰ نفر را به استخدام خود در می‌آورد،

به یک امپراطوری تبدیل می‌شود که هیچ اولویتی بالاتر از بقای خود ندارد.

و آن‌قدر به کارهای داخلی‌اش سرگرم می‌شود،

که فرصت یا نیازی برای تعامل با جهان خارج پیدا نخواهد کرد.»

طبیعی است که چنین جمله‌هایی را نمی‌توان به عنوان یک گزارهٔ قطعی در نظر گرفت و تحلیل کرد. عدد ۱۰۰۰ هم صرفاً یک عدد نمادین است.

اما تذکر پارکینسون مهم است. چه برای یک تیم کاری معمولی و چه برای یک سازمان بسیار بزرگ، می‌توان یک اندازهٔ بهینه در نظر گرفت. اندازه‌ای که اگر مجموعه از آن بزرگ‌تر شود، درگیری‌ها و دغدغه‌های داخلی بر موضوعات دیگر سایه می‌اندازند و به کارکرد مجموعه لطمه می‌زنند.

چنین می‌شود که ممکن است به دبیرخانهٔ یک سازمان بزرگ سر بزنید و ببینید مسئول دبیرخانه، برای پیگیری نوبت سفر تابستانی به واحد خدمات رفاهی رفته است. او در‌ آن‌جا معطل است چون کارمند واحد خدمات رفاهی دندان‌درد داشته و به بهداری رفته. کارمند بهداری هم در صف ناهار است و آشپز رستوران هم رفته تا مساعده بگیرد و آن‌جا معطل است چون کارمند واحد مالی پشت در دبیرخانه منتظر ایستاده تا سرنوشت نامهٔ یکی از خویشاوندانش را پیگیری کند.

سازمان چشم از بیرون برداشته و به خود مشغول شده است.

قانون پارکینسون از درس‌های قدیمی متمم بوده که اخیراً به روز شده و می‌توانید نسخهٔ کامل‌شده‌اش را در متمم بخوانید:

قانون پارکینسون

#نقل قول   #بهره روی  #استراتژی