این کنش واگرد شدنی نیست!

با خواندن جملهٔ «این کنش واگرد شدنی نیست» چه چیزی به ذهن‌تان می‌رسد؟‌ نه. اشتباه نکنید. این جمله نه فحش است و نه تهدید و نه تحلیل اجتماعی. معما هم نیست. این پیام که ممکن است در برخی سرویس‌های داخلی دریافت کنید به این معناست که کاری که انجام داده‌اید (مثلاً پاک کردن یا ارسال پیامک) دیگر Undo نمی‌شود. اگر پیام را پاک کرده‌اید، دیگر به آن دسترسی ندارید و اگر ارسال کرده‌اید، هیچ راهی برای پس‌گرفتن حرف‌تان وجود ندارد.

نمی‌دانیم سیستمی که به کاربر خود می‌‌گوید «کنش واگرد شدنی نیست» در پی خوشحالی و رضایت چه فرد یا مجموعه‌ای است. اما قطعاً اولویتش کاربر و خوانندهٔ این پیام نبوده است.

دربارهٔ ترجمه و واژه‌گزینی و حفظ زبان، عقیده و اختلاف‌نظر بسیار است. اما نباید فراموش کنیم که همواره معیاری وجود دارد که از همهٔ معیارها و اصول و ارزش‌ها بالاتر است: زبان، اگر نتواند پیام را به درستی، با سرعت و با کمترین ابهام منتقل کند، نمی‌توان آن را زبان نامید.

#کلمات

از پیچیدگی نترسید، اما از ساده‌سازی بی‌حدوحساب بترسید!

الیف شافاک، نویسنده‌ای که دنیا او را بیش از هر چیز با کتاب ملت عشق می‌شناسد، در کتاب دیگرش با عنوان فرزانگی در عصر تفرقه می‌گوید (+):

از «پیچیدگی» نترسید.

از کسانی بترسید که وجود میان‌بری راحت برای رسیدن به «سادگی» را وعده می‌دهند.

حرف شافاک، اگر صرفاً به چند جمله‌ای که پیش از آن نوشته نگاه کنیم، قابل درک و توصیه‌ای بسیار ارزشمند است. او اشاره کرده که نباید از تعدد روایت‌ها و شنیدن روایت دیگران [و پیچیدگی‌ها و تعارض‌های ناگزیر در مواجهه با روایت‌های متعدد] ترسید.

اما در عین حال، اگر چند جمله‌ای را که شافاک دقیقاً بعد از این جمله نوشته بخوانید، ممکن است به نتیجه برسید که خود شافاک، مصداق یکی از «ساده‌ساز‌های وعده‌دهنده‌»‌ای است که بهتر است – بر اساس توصیهٔ خودش – از او بهراسید؛ وعدهٔ رسیدن به جهانی که نه‌تنها به سادگی، بلکه حتی به سختی هم قابل‌دستیابی نیست:

ما همهٔ‌ ابزارهای لازم برای بازآفرینی جوامع، اصلاح شیوهٔ اندیشیدن، رفع نابرابری‌ها و پایان بخشیدن به تبعیض‌ها را در اختیار داریم.

#نقل قول   #تفکر نقاد

یک جمله درباره قدرت و سیاست | میز قوی‌تر است یا پشت‌میز‌نشین؟

مایکل پاشن و اریش دیسمایر در کتاب روانشناسی رهبری انسان‌ها به تأثیر متقابل فرد و جایگاه بر یکدیگر پرداخته‌اند. آن‌ها پدیده‌ای را که بسیاری از ما شاهد بوده و تجربه کرده‌ایم، در قالب یک جملهٔ ساده بیان می‌کنند:

می‌گویند در عالم سیاست آن‌قدر که میز پشت‌میز‌نشین را تغییر می‌دهد، پشت‌میز‌نشین نمی‌تواند در میز تغییر ایجاد کند.

کتاب روانشناسی رهبری انسانها

#نقل قول   #روانشناسی

کتاب ادیان مرتبط با یوفوها (اشیاء ناشناس پرنده)

حتماً تاکنون نام رشتهٔ دین‌پژوهی یا مطالعات ادیان (Religious Studies) را شنیده‌اید. رشته‌ای که آداب و رسوم ادیان را بررسی کرده و گاه با یکدیگر مقایسه می‌کند و تطبیق می‌دهد.

با توجه به تنوع ادیان در جهان، چنین رشته‌هایی جذابیت بسیار دارند و می‌توانند به درک و شناخت بهتر انسان کمک کنند.

گاهی اوقات در این رشته‌های تخصصی، گرایش‌ها و مباحثی می‌بینیم که با وجودی که برای غیرمتخصصین، قابل درک نیستند، اما حداقل در حد عنوان جذابند. مثلاً چند سال پیش کتابی با عنوان هندبوک ادیان یوفویی (Handbook of UFO Religions) منتشر شد.

در این کتاب UFO و دین به معنای بسیار وسیع آن به کار گرفته شده است. یعنی هر نوع باور و اعتقاد عمیق و هر نوع زندگی زیست فرازمینی مورد توجه قرار گرفته است. در فصول پایانی نیز، دین‌های نوظهوری که به نوعی بر پایهٔ اشیاء پرنده آسمانی بنا شده‌ بررسی شده‌اند.هندبوک ادیان یوفویی

طبیعی است که چنین ادیانی،‌ در عین تنوع و تعدد فرقه‌هایشان،‌ طرفداران فراوان ندارند. با این حال، بررسی آن‌ها از منظر انسان‌شناسی جذاب است و کمک می‌کند دانشمندان، مکانیزم شکل‌گیری باورها در ذهن انسان‌ها را بهتر درک کنند.

لازم به تأکید است که این کتاب، اولین کتاب در این حوزه نیست و آثار متعددی در این زمینه تألیف شده‌اند. کتاب Heaven’s Gate که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، یکی از آثار شناخته‌شدهٔ این حوزه است. گروه Heaven’s Gate، که بیشتر طرفداران آن آمریکایی بودند، در سال ۱۹۹۷ به شکل دسته‌جمعی خودکشی کردند و به این شکل، این دین به صورت خودکار منقرض شد!

برای ما که در چنین حوزه‌هایی تخصص نداریم، دیدن این نوع کتاب‌ها صرفاً در حد عنوان روی جلد جالب است (در همین حد که: عجب! دربارهٔ چنین موضوعاتی هم کتاب و پژوهش و پژوهش‌گر وجود دارد). اما بپذیریم که از این تفریح ساده و سطحی نمی‌توان به سادگی گذشت. از هر کتاب‌خوانی که بپرسید، خواهد گفت که بخشی از زندگی‌اش را در کتابفروشی‌ها به خواندن عنوان کتاب‌هایی که نمی‌شناخته و نمی‌فهمیده، گذرانده است.

اگر فرصت داشتید،‌ برای این که کمی بیشتر در دنیای عجیب کتاب‌ها باقی بمانید، می‌توانید دردسرهای شغل کتابفروشی را بخوانید:

دردسرهای شغل کتابفروشی

#معرفی کتاب

مالی رفتاری در زندگی روزمره | جریمه داده‌ام اما ناراحت نیستم!

ریچارد تیلر از دانشمندان مطرح مالی رفتاری خاطرهٔ جالبی را از یکی از همکاران سابق خود نقل می‌کند (+).

او می‌گوید یکی از همکارانش که خود را فردی بسیار منطقی و عقلایی می‌دانسته، از روشی ابتکاری برای کاهش ناراحتی‌ها و حرص‌ خوردن‌ ناشی از باخت‌های مالی روزمره استفاده می‌کرده است.

او اول سال با خود قرار می‌گذاشته که من فلان مبلغ را برای فلان خیریه کنار می‌گذارم و آخر سال به آن‌ها می‌دهم. اما هر هزینهٔ ناخواستهٔ ناراحت‌کننده‌ای (در مقیاس متعارف روزانه) به من تحمیل شد، آن را از بودجه‌ای که برای خیریه در نظر گرفته‌ام کم می‌کنم. مثلاً اگر به خاطر سرعت غیرمجاز یا هر مسئلهٔ دیگری جریمه شدم، آن عدد را از بودجهٔ خیریه کم می‌کنم و آخر سال، هر چه ماند به خیریه می‌دهم.

به این شیوه برای باخت‌های کوچک روزمره حرص نخواهم خورد.

مستقل از این که این رفتار را بپسندید یا نه، این الگوی رفتاری مثال خوبی از حسابداری ذهنی است (قبل از این که به منبر نصیحت بروید که نباید از پول خیر دزدید، به خاطر داشته باشید که این احتمال وجود دارد که چنین فردی پیش از چنین قراری اساساً هیچ پولی به آن خیریه نمی‌داده است).

اگر چنین بحث‌هایی برایتان جذاب است می‌توانید درس‌های حسابداری ذهنی و روانشناسی پول را در متمم بخوانید:

حسابداری ذهنی

روانشناسی پول

#اقتصاد   #سبک زندگی   #نقل قول

آیا برندگان جایزه نوبل بعد از دریافت جایزه افت می‌کنند؟

اخیراً مقاله‌ای در Science منتشر شد که در آن گفته شده بود «برندگان جایزهٔ نوبل بعد از دریافت جایزهٔ نوبل افت می‌کنند.» معیار افت هم، نوآوری‌های تازه، تعداد ارجاعات و تعداد مقالات عنوان شده بود (+).

نتیجهٔ این مقاله به علت عنوان جذاب آن در بسیاری از نشریات فارسی هم عیناً ترجمه و منتشر شد (+/+/+/+/+). البته پژوهشگران اصلی برای سلب مسئولیت، تأکید کرده بودند که این پژوهش به معنای رابطهٔ علّی نیست. اما چنین جمله‌هایی برای مخاطب رسانه‌های عمومی سنگین است و معمولاً در ترجمه حذف می‌شود (حتی اگر هم حذف نشود، معمولاً درک نمی‌شود).

برندگان جایزه نوبل

حتی قبل از بررسی متودولوژیک چنین مقالاتی، نکتهٔ مهمی وجود دارد که نباید از نظر دور بماند. نکته‌ای که اتفاقاً یکی از برندگان جایزه نوبل یعنی دنیل کانمن آن را در کتاب تفکر سریع و آهسته بیان کرده و بعداً جان ملودینو با شرح و بسط بیشتر و زبان ساده‌تر و جذاب‌تر در کتاب بازی بخت تکرار کرده است.

وقتی فردی عملکرد بسیار بالایی از خود نشان می‌دهد، پس از آن از نظر آماری، احتمال این‌که عملکرد کمتری نشان دهد بیشتر است. وقتی شما بهترین رکورد پیاده‌روی روزانهٔ عمرتان را ثبت می‌کنید، احتمال این‌که در هفتهٔ آینده متوسط پیاده‌روی‌تان کمتر از رکوردتان باشد، بیشتر از آن است که دوباره رکورد خود را بشکنید.

طبیعی است برندگان جایزه نوبل زحمت بسیار زیادی کشیده‌اند تا به این جایزه رسیده‌اند و معمولاً مقالات بسیار پرارجاعی داشته‌اند که یکی از معیارهای تأثیرگذاری‌شان محسوب شده است. این که از نظر آماری پس از نوبل نتوانند همان سطح را حفظ کنند، یک واقعیت واضح آماری است.

در این زمینه دو درس در متمم وجود دارد که مرورشان می‌تواند مفید باشد:

کتاب بازی بخت

از مطالعات آماری لزوماً نمی‌توان نظریه علمی استخراج کرد

نشر این نوع خبرها یک نکتهٔ دیگر را هم یادآوری می‌کند: درست است که نشریات عمومی از مطالب علمی برای افزایش جذابیت مطالب و تنوع بخشیدن به محتوای خود استفاده می‌کنند، اما نباید فراموش کرد که نهایتاً هدف نهایی بحث‌های علمی چنین نشریاتی هم‌چنان تفریح و سرگرمی – بدون اعتبارسنجی نتایج و ارزیابی متودولوژی – است. بنابراین یکی از مهم‌ترین اقدام‌های علمی که یک فرد علاقمند به علم می‌تواند در رسانه‌های عمومی انجام دهد این است که مطالب علمی نشریات عمومی را نخواند.

#تفکر نقاد

روش اصلاح دولت | همه را بیاورید یک پله پایین‌تر!

قانون پیتر یکی از قوانین معروف در مدیریت است که به اسم «اصل حد بی‌کفایتی» هم شناخته می‌شود. این قانون به صورت خلاصه چنین می‌گوید:

اگر کسی برای سمت سازمانی خود مناسب و شایسته باشد، راضی نخواهد بود. او می‌گوید: حالا که شایسته‌ام، چرا من را ارتقاء نمی‌دهند؟ بعد از ارتقاء هم دوباره همین اتفاق می‌افتد تا فرد به نقطه‌ای برسد که خودش می‌داند دیگر شایستهٔ آن نیست. در این‌جا سکوت می‌کند و راضی می‌شود!

ما این قانون را به نام لارنس پیتر می‌شناسیم. اما یک نفر دیگر، پانزده سال قبل از او به همین نتیجه رسیده بود: فیلسوف اسپانیایی، خوزه اورتگا یی گاست (+).

او نوشته بود: «هر کس، در هر سمت و جایگاه دولتی و خدمات عمومی فعالیت می‌کند، باید بلافاصله یک پله پایین‌تر بیاید. چون آن‌قدر ارتقا گرفته که به سطح ناشایستگی‌اش رسیده.»

رواج گستردهٔ حرف پیتر در سطح جهان – در حدی که آن را «قانون» می‌نامند – نشان می‌دهد که بیشتر مردم، به شکل شهودی و بر اساس تجربهٔ خود با حرف پیتر و اورتگا موافقند. اختلافی هم اگر هست، دربارهٔ این است که آیا واقعاً یک پله برای حل مشکل کافی است؟

اگر به این بحث علاقه‌مندید، می‌توانید درس قانون پیتر را در متمم بخوانید:

قانون پیتر

#مدیریت منابع انسانی   #نقل قول

اولین تماس تلفنی تاریخ | قدرت و محدودیت یک ابزار در یک جمله!

اولین تماس تلفنی تاریخ، در ۱۰ مارس سال ۱۸۷۶ انجام شد.

در این تماس تلفنی یک تناقض کوچک وجود داشت. چون گراهام بل به دستیارش گفت:

«آقای واتسون. بیا این‌جا. می‌خوام ببینمت»

این جمله هم‌زمان توانایی و ناتوانی تلفن در غلبه بر فاصلهٔ فیزیکی را آشکار می‌کند.

نقل از Algorithms to Live By

#نقل قول   #رسانه   #تکنولوژی

خواندن اخبار کافی نیست

جمله‌ای به توماس جفرسون، سومین رئیس‌جمهور آمریکا، منسوب است که می‌گوید (+):

«کسی که هیچ چیز نمی‌خواند،
فرهیخته‌تر از کسی است که فقط روزنامه می‌خواند.»

این روزها، روزنامه‌ها مثل گذشته رونق ندارند. اما می‌دانیم که مقصود این جمله از روزنامه، خبر و محتوای خبری است. بعید است بتوان چنین گزاره‌ای را  اثبات کرد. اما تلنگر خوبی است که اگر اخبار را دنبال می‌کنیم، زمانی را هم برای مطالعه کنار بگذاریم. رسانه‌های خبری، چه از منظر نیت و چه توان تخصصی، غالباً شایستگی آن را ندارند که یگانه منبع تغذیهٔ ذهن ما باشند.

اگر فرصت داشتید، می‌توانید درس اخبار جعلی را هم در متمم بخوانید:

فیک نیوز چیست؟ اخبار جعلی چگونه فراگیر شد؟

#نقل قول   #تفکر نقاد   #رسانه

اثر تماشاگر | خلاقیت در طراحی مینیمال جلد کتاب

معمولاً می‌گویند از روی جلد دربارهٔ کتاب قضاوت نکنید. حرف کاملاً درستی است. همهٔ ما کتابهای خوبی را می‌شناسیم که طراحی جلدشان ضعیف بوده و نیز کتاب‌هایی با جلد فریبنده دیده‌ایم که محتوای درخوری نداشته‌اند.

اصرار بر گمراه‌کننده بودن طراحی جلد گاه آن‌قدر جدی شده که برخی کتابفروش‌ها در نقاط مختلف جهان، چند روز یا چند هفته در سال، کتاب‌ها را در کاغذهای ساده می‌پیچند و صرفاً نام کتاب را روی بسته ثبت می‌کنند تا سوگیری‌های ناشی از طراحی جلد را از بین ببرند. کاری که به زیبایی و با هوشمندی تمام، Blind Date نامیده می‌شود (+):

طراحی جلد کتاب

چنین کارهایی به شکل مقطعی زیبا و مفیدند و می‌توانند پیش‌داوری‌ها و سوگیری‌های ما را یادآوری کنند. اما بی‌ارتباط بودن «کیفیت طراحی جلد» و «کیفیت محتوا» نباید باعث شود که ما خود را از لذت دیدن جلدهای زیبا محروم کنیم.

به عنوان یک نمونه، طراحی جلد کتاب The Bystander Effect را ببینید:

اثر تماشاگر

کترین سندرسون در کتاب خود به بررسی اثر تماشاگر – که زیرمجموعهٔ روانشناسی اجتماعی محسوب می‌شود – پرداخته است. اثر تماشاگر می‌گوید وقتی تماشاگران یک رویداد زیاد می‌شوند، هر یک از تماشاگران مسئولیت کمتری برای «عکس‌العمل و اقدام» احساس می‌کنند. به عنوان مثال، اگر ما هنگام عبور از کوچه‌ای خلوت ببینیم کسی زخمی شده یا بیمار بر روی زمین افتاده، در مقایسه با وقتی که همین فرد را کنار یک میدان شلوغ ببینیم، احتمال بیشتری دارد که به او کمک کنیم.

طراح خلاق جلد کتاب، تمام این ایده را در قالب یک E که بر زمین افتاده، خلاصه کرده و نمایش داده است.

برای آشنایی بیشتر با اثر تماشاگر می‌توانید درسی را که در متمم به این بحث اختصاص داده شده بخوانید:

اثر تماشاگر

#خلاقیت   #معرفی کتاب