آیا برندگان جایزه نوبل بعد از دریافت جایزه افت می‌کنند؟

اخیراً مقاله‌ای در Science منتشر شد که در آن گفته شده بود «برندگان جایزهٔ نوبل بعد از دریافت جایزهٔ نوبل افت می‌کنند.» معیار افت هم، نوآوری‌های تازه، تعداد ارجاعات و تعداد مقالات عنوان شده بود (+).

نتیجهٔ این مقاله به علت عنوان جذاب آن در بسیاری از نشریات فارسی هم عیناً ترجمه و منتشر شد (+/+/+/+/+). البته پژوهشگران اصلی برای سلب مسئولیت، تأکید کرده بودند که این پژوهش به معنای رابطهٔ علّی نیست. اما چنین جمله‌هایی برای مخاطب رسانه‌های عمومی سنگین است و معمولاً در ترجمه حذف می‌شود (حتی اگر هم حذف نشود، معمولاً درک نمی‌شود).

برندگان جایزه نوبل

حتی قبل از بررسی متودولوژیک چنین مقالاتی، نکتهٔ مهمی وجود دارد که نباید از نظر دور بماند. نکته‌ای که اتفاقاً یکی از برندگان جایزه نوبل یعنی دنیل کانمن آن را در کتاب تفکر سریع و آهسته بیان کرده و بعداً جان ملودینو با شرح و بسط بیشتر و زبان ساده‌تر و جذاب‌تر در کتاب بازی بخت تکرار کرده است.

وقتی فردی عملکرد بسیار بالایی از خود نشان می‌دهد، پس از آن از نظر آماری، احتمال این‌که عملکرد کمتری نشان دهد بیشتر است. وقتی شما بهترین رکورد پیاده‌روی روزانهٔ عمرتان را ثبت می‌کنید، احتمال این‌که در هفتهٔ آینده متوسط پیاده‌روی‌تان کمتر از رکوردتان باشد، بیشتر از آن است که دوباره رکورد خود را بشکنید.

طبیعی است برندگان جایزه نوبل زحمت بسیار زیادی کشیده‌اند تا به این جایزه رسیده‌اند و معمولاً مقالات بسیار پرارجاعی داشته‌اند که یکی از معیارهای تأثیرگذاری‌شان محسوب شده است. این که از نظر آماری پس از نوبل نتوانند همان سطح را حفظ کنند، یک واقعیت واضح آماری است.

در این زمینه دو درس در متمم وجود دارد که مرورشان می‌تواند مفید باشد:

کتاب بازی بخت

از مطالعات آماری لزوماً نمی‌توان نظریه علمی استخراج کرد

نشر این نوع خبرها یک نکتهٔ دیگر را هم یادآوری می‌کند: درست است که نشریات عمومی از مطالب علمی برای افزایش جذابیت مطالب و تنوع بخشیدن به محتوای خود استفاده می‌کنند، اما نباید فراموش کرد که نهایتاً هدف نهایی بحث‌های علمی چنین نشریاتی هم‌چنان تفریح و سرگرمی – بدون اعتبارسنجی نتایج و ارزیابی متودولوژی – است. بنابراین یکی از مهم‌ترین اقدام‌های علمی که یک فرد علاقمند به علم می‌تواند در رسانه‌های عمومی انجام دهد این است که مطالب علمی نشریات عمومی را نخواند.

#تفکر نقاد

روش اصلاح دولت | همه را بیاورید یک پله پایین‌تر!

قانون پیتر یکی از قوانین معروف در مدیریت است که به اسم «اصل حد بی‌کفایتی» هم شناخته می‌شود. این قانون به صورت خلاصه چنین می‌گوید:

اگر کسی برای سمت سازمانی خود مناسب و شایسته باشد، راضی نخواهد بود. او می‌گوید: حالا که شایسته‌ام، چرا من را ارتقاء نمی‌دهند؟ بعد از ارتقاء هم دوباره همین اتفاق می‌افتد تا فرد به نقطه‌ای برسد که خودش می‌داند دیگر شایستهٔ آن نیست. در این‌جا سکوت می‌کند و راضی می‌شود!

ما این قانون را به نام لارنس پیتر می‌شناسیم. اما یک نفر دیگر، پانزده سال قبل از او به همین نتیجه رسیده بود: فیلسوف اسپانیایی، خوزه اورتگا یی گاست (+).

او نوشته بود: «هر کس، در هر سمت و جایگاه دولتی و خدمات عمومی فعالیت می‌کند، باید بلافاصله یک پله پایین‌تر بیاید. چون آن‌قدر ارتقا گرفته که به سطح ناشایستگی‌اش رسیده.»

رواج گستردهٔ حرف پیتر در سطح جهان – در حدی که آن را «قانون» می‌نامند – نشان می‌دهد که بیشتر مردم، به شکل شهودی و بر اساس تجربهٔ خود با حرف پیتر و اورتگا موافقند. اختلافی هم اگر هست، دربارهٔ این است که آیا واقعاً یک پله برای حل مشکل کافی است؟

اگر به این بحث علاقه‌مندید، می‌توانید درس قانون پیتر را در متمم بخوانید:

قانون پیتر

#مدیریت منابع انسانی   #نقل قول

اولین تماس تلفنی تاریخ | قدرت و محدودیت یک ابزار در یک جمله!

اولین تماس تلفنی تاریخ، در ۱۰ مارس سال ۱۸۷۶ انجام شد.

در این تماس تلفنی یک تناقض کوچک وجود داشت. چون گراهام بل به دستیارش گفت:

«آقای واتسون. بیا این‌جا. می‌خوام ببینمت»

این جمله هم‌زمان توانایی و ناتوانی تلفن در غلبه بر فاصلهٔ فیزیکی را آشکار می‌کند.

نقل از Algorithms to Live By

#نقل قول   #رسانه   #تکنولوژی

خواندن اخبار کافی نیست

جمله‌ای به توماس جفرسون، سومین رئیس‌جمهور آمریکا، منسوب است که می‌گوید (+):

«کسی که هیچ چیز نمی‌خواند،
فرهیخته‌تر از کسی است که فقط روزنامه می‌خواند.»

این روزها، روزنامه‌ها مثل گذشته رونق ندارند. اما می‌دانیم که مقصود این جمله از روزنامه، خبر و محتوای خبری است. بعید است بتوان چنین گزاره‌ای را  اثبات کرد. اما تلنگر خوبی است که اگر اخبار را دنبال می‌کنیم، زمانی را هم برای مطالعه کنار بگذاریم. رسانه‌های خبری، چه از منظر نیت و چه توان تخصصی، غالباً شایستگی آن را ندارند که یگانه منبع تغذیهٔ ذهن ما باشند.

اگر فرصت داشتید، می‌توانید درس اخبار جعلی را هم در متمم بخوانید:

فیک نیوز چیست؟ اخبار جعلی چگونه فراگیر شد؟

#نقل قول   #تفکر نقاد   #رسانه

اثر تماشاگر | خلاقیت در طراحی مینیمال جلد کتاب

معمولاً می‌گویند از روی جلد دربارهٔ کتاب قضاوت نکنید. حرف کاملاً درستی است. همهٔ ما کتابهای خوبی را می‌شناسیم که طراحی جلدشان ضعیف بوده و نیز کتاب‌هایی با جلد فریبنده دیده‌ایم که محتوای درخوری نداشته‌اند.

اصرار بر گمراه‌کننده بودن طراحی جلد گاه آن‌قدر جدی شده که برخی کتابفروش‌ها در نقاط مختلف جهان، چند روز یا چند هفته در سال، کتاب‌ها را در کاغذهای ساده می‌پیچند و صرفاً نام کتاب را روی بسته ثبت می‌کنند تا سوگیری‌های ناشی از طراحی جلد را از بین ببرند. کاری که به زیبایی و با هوشمندی تمام، Blind Date نامیده می‌شود (+):

طراحی جلد کتاب

چنین کارهایی به شکل مقطعی زیبا و مفیدند و می‌توانند پیش‌داوری‌ها و سوگیری‌های ما را یادآوری کنند. اما بی‌ارتباط بودن «کیفیت طراحی جلد» و «کیفیت محتوا» نباید باعث شود که ما خود را از لذت دیدن جلدهای زیبا محروم کنیم.

به عنوان یک نمونه، طراحی جلد کتاب The Bystander Effect را ببینید:

اثر تماشاگر

کترین سندرسون در کتاب خود به بررسی اثر تماشاگر – که زیرمجموعهٔ روانشناسی اجتماعی محسوب می‌شود – پرداخته است. اثر تماشاگر می‌گوید وقتی تماشاگران یک رویداد زیاد می‌شوند، هر یک از تماشاگران مسئولیت کمتری برای «عکس‌العمل و اقدام» احساس می‌کنند. به عنوان مثال، اگر ما هنگام عبور از کوچه‌ای خلوت ببینیم کسی زخمی شده یا بیمار بر روی زمین افتاده، در مقایسه با وقتی که همین فرد را کنار یک میدان شلوغ ببینیم، احتمال بیشتری دارد که به او کمک کنیم.

طراح خلاق جلد کتاب، تمام این ایده را در قالب یک E که بر زمین افتاده، خلاصه کرده و نمایش داده است.

برای آشنایی بیشتر با اثر تماشاگر می‌توانید درسی را که در متمم به این بحث اختصاص داده شده بخوانید:

اثر تماشاگر

#خلاقیت   #معرفی کتاب

 

دربارهٔ تردید

«تردید، وضعیتی خوشایند است.

اما قطعیت، یک وضعیت پوچ است.»

ولتر

#نقل قول   #تفکر نقاد

چه شد که با هم دوست شدیم؟

ما معمولاً فکر می‌کنیم دوستان‌مان را کاملاً آگاهانه و بر اساس محاسبات انتخاب کرده‌ایم. یا لااقل با کسانی دوست شده‌ایم که در مقایسه با دیگران به ما شبیه‌تر و برایمان دوست‌داشتنی‌تر بوده‌اند. اما پیتر یوستینوف نظر دیگری دارد. او نقش شانس و تصادف را بیشتر از انتخاب آگاهانه می‌داند (+):

«من معتقد نیستم که دوستان‌مان لزوماً کسانی هستند که آن‌ها را بیش از همه می‌پسندیم و دوست داریم.

گاهی آن‌ها صرفاً به این علت دوست‌مان هستند که زودتر از بقیه به ما رسیده‌اند.»

جالب این‌جاست که تحقیقات هم تقریباً این باور را تأیید می‌کنند (+). در کلاس درس هم، احتمال شکل‌گیری دوستی عمیق با کسانی که کنار شما نشسته‌‌اند، بیشتر از دوستی با هم‌کلاسی‌هایی است که دورتر نشسته‌اند. در واقع، شرایط محیطی می‌تواند بیشتر از منطق انسانی در شکل‌گیری دوستی‌ها موثر باشد.

خواندن و مرور درس‌های زیر از متمم دربارهٔ دوستی هم می‌تواند مفید باشد:

چگونه یک دوست خوب باشیم؟

برای حفظ و عمیق‌تر کردن دوستی‌ها چه می‌کنید؟

#نقل قول #دوستی

قانون پارکینسون | من در را برای کسی که در را باز می‌کند باز می‌کنم

مدتی پیش یک کلیپ کوتاه از یک تیم محافظتی یک مقام سیاسی در شبکه‌های اجتماعی پخش شد (+/+). در نگاه اول، نکتهٔ خاص و عجیبی در این کلیپ نیست. اما نقش یکی از افراد حاضر در فیلم برای کاربران شبکه‌های اجتماعی جالب‌توجه بود:


در صندلی جلو خودرو کسی را می‌بینیم که قاعدتاً از اعضای تیم حفاظتی است و وظیفه‌اش باز کردن درب عقب خودرو برای مقام سیاسی است. هم‌زمان کسی را در بیرون می‌بینیم که مسئولیت باز کردن درب جلوی خودرو را برای او دارد. به عبارت دیگر، وظیفهٔ او این است که در را برای کسی که در را باز می‌کند باز کند.

این همان نکته‌ای بود که تعجب کاربران را برانگیخت.

واقعیت این است که احتمالاً کسانی که در زمینهٔ حفاظت از اشخاص تخصص دارند، توجیهاتی برای این نقش دارند. مثلاً‌ این که اساساً باز کردن درب خودرو از داخل، بدون این که یک چک امنیتی کامل از بیرون انجام شده باشد، منطقی نیست. یا این که کسی که جلو می‌نشیند، یک عضو ارشد حفاظتی است و یک فرد عادی نیست و همین است که فقط او حق دارد دربارهٔ باز کردن درب عقب تصمیم بگیرد (اگر چه در فیلم به نظر می‌رسد بعد از پیاده شدن، بی‌توجه به فضای محیطی در را باز می‌کند).

اما به هر حال، هر توجیهی هم وجود داشته باشد، هم‌چنان این فیلم می‌تواند تداعی‌کنندهٔ سمت‌های زائدی باشند که در ساختارهای بروکراتیک به وجود می‌آیند. اتفاقاً همهٔ آن‌ سمت‌ها هم توجیهاتی دارند و بعید است کسی در پاسخ به این سوال که «آیا کار تو این‌جا اضافی نیست؟» بگوید: «بله. اضافی است. اما فکر می‌کردم کسی حواسش نباشد.» طبیعتاً همیشه همه آماده‌اند که توضیح دهند یک علت بسیار مهم و فنی و تخصصی برای حضورشان وجود دارد.

بنابراین، مستقل از توضیحات و توجیهاتی که می‌تواند برای این کلیپ وجود داشته باشد، هم‌چنان می‌توانیم آن را بهانه کنیم و در محیط کار خود و سازمان‌های دیگر به دنبال کسانی بگردیم که وظیفه‌شان باز کردن در برای دربازکن‌ها است.

ما در متمم در درس قانون پارکینسون این بحث را بررسی کرده‌ایم و توضیح داده‌ایم که بسیاری از سازمان‌ها بیش از هر چیز به بزرگ‌تر کردن خودشان و افزایش ارتفاع هرم سازمانی علاقه دارند:

قانون پارکینسون

#بهره روی   #مدیریت منابع انسانی

فراموش کردن هم یک توانمندی است…

از نظر عملکرد نهایی،

قدرت فراموش کردن برای مغز ما

همان‌قدر اهمیت دارد که توانایی به خاطر سپردن.»

ویلیام جیمز

#نقل قول   #روانشناسی

نیت مهم نیست. نتیجه مهم است.

«یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات این است که

سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ها را

بر اساس نیت‌هایشان قضاوت کنیم

و نه نتیجه‌هایشان.»

این جملهٔ معروف میلتون فریدمن، اشاره‌ای است که بسیاری از سیاست‌گذاری‌هایی که بدون آگاهی و تخصص کافی، بدون توجه به تبعات بلندمدت و بدون توجه به عوارض جانبی‌شان انجام می‌شوند.

از سیاستگذاران بی‌اخلاق و فاسد که بگذریم، سیاست‌گذاران نادان هم نقش مهمی در آسیب‌زدن به جوامع دارند. کسانی که اگر پای حرف‌شان بنشینیم، می‌بینیم که نیت مثبتی داشته‌اند، اما برنامه‌هایی تدوین کرده‌اند که نقش مخربی داشته است.

از لحاظ ارزیابی سیاست‌گذاری، بین این افراد خیرخواه نادان و آن افراد فاسد هوشمند هیچ تفاوتی وجود ندارد.

نمونه‌های چنین سیاست‌گذاری‌هایی را در درس‌های تفکر سیستمی متمم خوانده‌ایم: از اثر مار کبری در هند تا جنگ با گنجشک‌ها در چین و مالیات پنجره در انگلستان.

#نقل قول   #اقتصاد   #تصمیم گیری